چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نهای جان من خطا این جاست
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
آیینه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نهای جان من خطا این جاست
حافظ
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen