2.10.13

رابطه اسلام و دموکراسی

گفتگو با محمد مجتهد شبستری
رابطه اسلام و دموکراسی
"آن‌چه امروز ما به عنوان دو نهاد سیاست و دین از آن‌ها نام می‌بریم در زمان پیامبر وجود نداشتند. در آن دوران سیاست و دین تقریبا در همه جای دنیا به شکل پیچیده‌ای با هم آمیخته بودند. شیوه زندگی در مکه و مدینه بسیار ساده بود. اما آن‌چه در آن دوران رخ داد نمی‌تواند الگویی برای دنیای امروز باشد. امروزه مسلمانان در یک سیستم اجتماعی عقلانی با تنوع نهادهای مختلف زندگی می‌کنند. بنابرین ما نیاز به یک برنامه مناسب داریم. این چیزی نیست که بتوان آن را از قرآن استخراج کرد"

محمد مجتهد شبستری یکی از معروف‌ترین علمای دینی در ایران عصر حاضر است. او در سال ۱۹۷۰ به عنوان رییس مرکز اسلامی شیعه مسجد امام‌علی در هامبورگ مشغول به فعالیت شد و پس از انقلاب به عنوان نماینده مجلس انتخاب شد. اما پس از این تجربه از دنیای سیاست کناره گرفت و به مباحث نظری در مورد قرائت مدرن از اسلام برای سازگاری با مفاهیم جدیدی هم‌چون دموکراسی و حقوق بشر پرداخت. به تازگی یان کولمان (Jan Kuhlmann) مصاحبه‌ای با او ما با موضوع سازگاری اسلام و دموکراسی انجام داده که در وب‌سایت قنطره (Qantara.de) نشر یافته است. ترجمه این مصاحبه را بخوانید.

شما می‌گویید که اسلام یک دین است و نه یک برنامه سیاسی. اما بسیاری از علمای اسلامی اعتقاد دارند جدایی دین از حکومت یا سیاست ممکن نیست. آیا فکر می‌کنید آن‌ها اشتباه می‌کنند؟
شما نمی‌توانید از سیاست توقع داشته باشید با ویژگی‌های اخلاقی دین کنار بیاید. همان‌طور که نمی‌توانید از دین توقع داشته باشید از یک برنامه سیاسی که هدفش رسیدن به اهداف اجتماعی مشخصی است پیروی کند. به اعتقاد من دین رابطه میان انسان و خداست. انسان با خدایش حرف می‌زند. خدا به او گوش می‌دهد و این منجر به آرامش قلبی انسان می‌شود. به این دلیل است که دین و به صورت ویژه اسلام نمی‌تواند تبدیل به یک برنامه سیاسی شود.

پس شما به صورت کامل به جدایی دین از سیاست اعتقاد دارید. دیدگاهی که در بین علمای اسلامی معمول نیست.
به اعتقاد من نهاد دین وسیاست دو نهاد متفاوت با وظایف و عمل‌کرد متفاوتند و این دلیل جدا بودن آن‌هاست. این بدان معنا نیست که تمایلات مذهبی فرد نمی‌تواند سبب ایجاد انگیزش اخلاقی در فعالیت سیاسی او شود. این ممکن است. با این تفسیر من به جدایی دین از سیاست اعتقاد ندارم. اما نهاد دین و نهاد سیاست باید از هم جدا نگه داشته شوند. اگرچه آن‌ها می‌توانند و باید با هم هم‌کاری داشته باشند.

علمای اسلامی مبنای نظر خود را قرآن و سنت می‌دانند. استدلال شما بر چه پایه‌ای است؟
این چیزی نیست که بشود از قرآن یا سنت نتیجه گرفت. این تقسیم‌بندی مربوط به زمانه ماست. در این دوران این دو نهاد از هم جدا شده‌اند و این خواسته شخص خاصی نبوده. آن‌چه امروز ما به عنوان دو نهاد سیاست و دین از آن‌ها نام می‌بریم در زمان پیامبر وجود نداشتند. در آن دوران سیاست و دین تقریبا در همه جای دنیا به شکل پیچیده‌ای با هم آمیخته بودند. شیوه زندگی در مکه و مدینه بسیار ساده بود. اما آن‌چه در آن دوران رخ داد نمی‌تواند الگویی برای دنیای امروز باشد. امروزه مسلمانان در یک سیستم اجتماعی عقلانی با تنوع نهادهای مختلف زندگی می‌کنند. بنابرین ما نیاز به یک برنامه مناسب داریم. این چیزی نیست که بتوان آن را از قرآن استخراج کرد.
شما نمی‌توانید از سیاست توقع داشته باشید با ویژگی‌های اخلاقی دین کنار بیاید. همان‌طور که نمی‌توانید از دین توقع داشته باشید از یک برنامه سیاسی که هدفش رسیدن به اهداف اجتماعی مشخصی است پیروی کند.

اسلام در طول دوران طلایی خود به مباحث پلورالیستی و چالشی معروف بود. اما امروز در بسیاری از کشورهای اسلامی شرایط عوض شده. آزادی تفکر بسیار کم شده. برای افزایش این آزادی در کشورهای اسلامی چه باید کرد؟
پاسخ سوال به توسعه سیاسی برمی‌گردد. به این‌که آیا آدم‌ها به آن اندازه از توسعه سیاسی رسیده‌اند که مفهوم آزادی را درک کنند؟ اگر به آن‌جا برسیم آزادی عقیده تامین می‌شود. امروزه گرایش به آزادی در کشورهای اسلامی افزایش یافته. این‌که چرا این آزادی افزایش نیافته موضوع دیگری است که به موانع سیاسی و سیستم دولت‌ها در این کشورها برمی‌گردد. چیزی فراتر از یک مشکل فرهنگی مرتبط با اسلام یا دین به صورت عمومی. متاسفانه این مشکل ریشه در گذشته‌های فرهنگی ما دارد.

فعالان جنبش‌های عربی در داخل و خارج از این کشورها با امید به دست‌یابی به دموکراسی در عرصه حضور یافته‌اند. اما مخالفین آن‌ها اعتقاد دارند که اسلام از اساس با دموکراسی مخالف است
این سوال که آیا اسلام و دموکراسی با هم سازگاری دارند سوال غلطی است. سوال درست اینست: «آیا مسلمانان دموکراسی می‌خواهند؟» اگر مسلمانان دموکراسی بخواهند آن‌وقت تفسیری از اسلام را که با دموکراسی سازگار باشد خواهند یافت. و اگر دموکراسی نخواهند چنین تفسیری را نخواهند یافت. اسلام هم همانند سایر ادیان وابسته به تفسیر است. مفسران هستند که تصمیم می‌گیرند دین را چگونه معرفی کنند. با چه اهدافی و با چه روش‌هایی. وقتی مفسر فردی فرهیخته باشد که دنبال آزادی، دموکراسی و حقوق بشر است دینش را در چنین چارچوبی تفسیر خواهد کرد.

آن‌هایی که اسلام را با دموکراسی سازگار نمی‌دانند اساس ادعاشان بر اساس فهم سنتی از اسلام است که قدرت برتر را از آن خدا می‌داند. در حالی‌که در دموکراسی قدرت برتر از آن مردم است. این دو جای‌گاه چگونه با هم سازگار می‌شوند؟
در آلمان حزبی وجود دارد به نام «دموکراتیک مسیحی.» آیا از نظر این حزب خدا قدرت برتر نیست؟ با این حال آلمانی‌ها در یک کشور دموکراتیک زندگی می‌کنند. نمی‌توان گفت اگر یک فرد یا همه انسان‌ها خدا را قدرت برتر دانستند این به این معناست که آن‌ها با دموکراسی ضدیت دارند. چرا باید این‌گونه باشد؟ انسان می‌تواند خدا را به عنوان برترین قدرت بشناسد اما هر روز در زندگیش بگوید: «بله، من آزادم، تو آزادی و همه انسان‌ها آزادند.» این مربوط به بحث آزادی در میان انسان‌هاست نه آزادی میان خدا و انسان. آزادی و دموکراسی مستلزم وجود نظمی ویژه در میان انسان‌ها هستند. این موضوع هیچ ارتباطی به جای‌گاه خداوند به عنوان قدرت برتر ندارد. این بحث که اگر خدا قدرت برتر است پس دموکراسی وجود ندارد یک سوء استفاده است. این بحث اساسا غلط است.

آیا از اسلام برای مقاصد سیاسی سو‌استفاده می‌شود؟
هر دینی غیر از اسلام هم ممکن است مورد سو‌استفاده قرار گیرد. از مسیحیت و سایر ادیان هم سوئ استفاده شده است. اما مسئله ما این است که نباید اجازه دهیم اسلام مورد سو‌استفاده دیکتاتورها قرار گیرد.

قوانین شریعت اسلامی چه نقشی در تحقق دموکراسی دارند؟
اروپایی‌ها تمایل دارند به قوانین اسلام به عنوان یک مفهوم جامد بنگرند. اما شریعت اسلامی ماهیت جامد و غیرمتغیر ندارد. بر اساس شرایط زمانه فقها اجازه صدور فتوا دارند. این فقها وقتی آزاداندیش باشند می‌توانند قوانین اسلامی را در جهت رسیدن به دموکراسی تفسیر کنند. آن‌هایی که جراتش را دارند می‌گویند: «ما می‌توانیم در قرآن، شریعت و سنت راه‌هایی را برای ایجاد یک سیستم دموکراتیک پیدا کنیم

از بیرون به نظر می‌رسد که ایران یک کشور بسیار مذهبی است. اما اگر شما از نزدیک به موضوع نگاه کنید احساس می‌کنید ایرانی‌های زیادی در زندگی خصوصی خود در حال دور شدن از دین هستند. جامعه امروز ایران چقدر مذهبی است؟
پاسخ سوال بستگی به این دارد که شما چه تفسیری از دین و باور به آن دارید. اعتقاد یک عارف با اعتقاد یک فیلسوف و یا یک عالم دینی تفاوت دارد. در مجموع من فکر نمی‌کنم که مردم ایران دیگر اعتقادی به دین ندارند. حقیقت اینست که بعضی از افراد شاهد تجربه‌های وحشت‌ناکی بوده‌اند که به نام دین رخ داده و این سبب شده دین را رها کنند. اما باور ندارم که این موضوع شامل همه یا بیشتر مردم ایران شود. شکل اعتقاد با گذشت زمان تغییر می‌کند. خیلی‌ها از باور سنتی به سمت باور عرفانی رفته‌اند. به عقیده من امروز باورهای دینی ضعیف‌تر از 40 یا 50 سال قبل نیست. اما برای خیلی از آدم‌ها دین تبدیل به یک موضوع شخصی و خصوصی شده است.


منبع: رادیو کوچه
 



Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen