انديشه هاي سياسي- اجتماعي روشنفكران عصر مشروطه
چكيده:
انقلاب مشروطه ايران (1906م / 1285 ش) آغازگر دوراني تازه در تاريخ ايران بود كه راه دگرگوني سياسي و اجتماعي جامعه را به سمت و سويي كمابيش جدا از دوره هاي پيشين گشود. بايسته است كه بازيگران اصلي اين رخداد كه روشنفكران هستند؛ و به شيوه هاي گوناگون در انقلابات سياسي و اجتماعي تاثيرگذار بودند، به درستي شناخته شوند. برخي از آنان در توليد انديشه، بعضي در شعله ور كردن انقلاب و پاره اي در رهبري گروهها و ائتلافات سياسي سهيم بودند. در اين پژوهش تنوع ديدگاهها و موضع گيريهاي نسلهاي سه گانه روشنفكري در ايران مدنظر است. روشنفكران نسل اول، به عنوان «روشنفكران سياح» مشهورند كه درصدد تمايز ايران از غرب با مقايسه ميزان عقب ماندگي ايران هستند.
«روشنفكران دوره تأسيس» يا «بنيانگذار» نسل دوم، كه به طرح مباني انديشه اجتماعي و مدرنيته ايراني از قبيل «ترقي»، «اصلاحات»، «قانون» و «مجلس» پرداختند و نهايتاً «روشنفكران عملگرا» كه به شكل گيري نهادها و موسسات جديد توجه نموده، اهتمام مشاركت عملي از دغدغه هاي اجتماعي و سياسي آنان بوده است. اين نوشتار، با هدف مقايسه ديدگاههاي سياسي و اجتماعي روشنفكران عصر مشروطه به مطالعه اين گرايشها مي پردازد. خاستگاه اجتماعي و انديشگي اين روشنفكران و اصول تفكر و معرفتي آنان از زمينه هاي موضوعي جامعه شناسي تاريخي و از مباحث اصلي جامعه شناسي روشنفكران ايراني است و در اينجا چگونگي ايفاي نقش اجتماعي و سياسي توسط اين روشنفكران، پايگاه اجتماعي آنان و نيز نحوه ارتباطشان با مردم و حكومت موضوع اصلي است.
رويكرد روش شناختي تحقيق، رويكردي تحليل و انتقادي با استفاده از اسلوب جامعه شناسي تاريخي است. و هدف اصلي، تبيين جامعه شناختي نقش اجتماعي و سياسي روشنفكران در عصر مشروطيت است.
مشروطه[1] و انقلاب مشروطيت
در نوشتههايپژوهشگران تاريخ نوايران وتركيه واژه" مشروطه" به عنوان معادلي برابر واژه انگليسي constitutionalism (كنستيتو شناليسم ) يا حكومتي كه بر شالوده يك قانون اساسي و نظام پارلماني بنياد شده باشد به كار برده شده است .
در ايران دو واژه " مشروطه " و " مشروطيت " به آن نظام حكومتي اطلاق مي گردد كه پس از انقلاب سال 1906 م / 1285 ش پديد آمد. نامق كمال ، انديشهگر سده 19 عثماني ، بكرات در نوشته هاي خود عبارت هاي " دولت مشروطه " و " اداره مشروطه " را به معناي حكومت قانوني و غير استبدادي به كار برده است.
بر پايه طرح مشروطيت ، مي بايست مجلسي از عقلاي مملكت تشكيل شود كه بر پايه قانون اساسي به فعاليت در راستاي اصلاحات در كشور بپردازد . نخستين ركن چنين قانوني بايد تامين امنيت جان و مال و ناموس عامه مردم باشد . تأمين اين امنيت ، در پرتو به رسميت شناختن " حق ازلي" انسانها كه آزادي است ممكن مي شود . نبايد از ياد برد كه مرز آزادي افراد، عدم تزاحم به آزادي ديگران است . اختيار زبان ، اختيار قلم ، اختيار انديشه ، اختيار كسب و اختيار جماعت از لوازم تحقق آن اصل است . (نورائي ، 1352 : 63 ). تنها نظام سياسي كه تا نهضت مشروطه در ايران سابقه داشت ، نظام سلطنتي بود. انديشه " شاهي آرماني" و حكمت خسرواني به عنوان ميراث باستاني ايران با هنجارها و باورهاي اسلامي درآميخت. الوهيت يا حمايت الهي زمامدار محور بنيادين نظام سلطنت را شكل مي داد و حاصل اين رويكرد ايجاد نوعي قداست قدسي براي پادشاه بود. به بيان ديگر ديانت و سياست پيوندهاي ناگسستني مي يافتند . بدين شكل استبداد همواره به عنوان يكي از مولفه هاي ساخت قدرت در طول تاريخ ايران بوده است . استبداد به معناي تمركز قدرت در دست پادشاه خودكامه بدون محدوديت قانوني يا سنتي است و آن متضمن نظامي است كه حكومت و در تحليل نهايي فردي كه در راس آن قرار دارد در مقابل حكومت كنندگان هيچ گونه تعهد و مسئوليتي ندارد . در اين نوع حكومت ، قانون عبارت از راي حكومت بود كه مي توانست هر لحظه تغيير كند .(ملائي تواني 1381: 28-26)
دوران قاجار ، به خصوص از عصر ناصري به بعد، از شوم ترين ادوار تاريخي ايران از نظر واگذاري امتياز به بيگانگان ، وابستگي اقتصادي و به تبع آن وابستگي سياسي ايران بود . حاكميت استبداد ، پديدار شدن نتايج سوءسياستهاي استعمارگران به خصوص در عرصه اقتصاد ، افزايش مشكلات اجتماعي ، گسترش نارضايي عمومي را در برداشت؛ به خصوص در بين اقشار آگاه و تحصيل كرده ايراني و اين نارضايتي پس از مقايسه جامعه ايراني با جوامع غربي كه از رفاه اجتماعي بالاتري برخوردار و دست آوردهاي علمي و صنعتي قابل توجهي نيز كسب كرده بودند ، تشديد مي شد.
از ويژگي هاي برجسته عصر قاجار؛ ايجاد تحولات فرهنگي و نشر انديشه هاي نوين در ايران بود... اين تحولات كه در واقع مرهون ارتباط ايران با غرب بود، توسط روشنفكران، روزنامه ها و تاسيس مدارس جديد در جامعه پديد آمد.
جريان اين تحولات از زمان سلطنت ناصرالدين شاه و صدارت اميركبير شتاب تندتري به خود گرفت. تاسيس دارالفنون و استخدام معلمين خارجي، گسترش اعزام محصل به خارج، سفرهاي نمايندگان سياسي و رجال ثروتمند كشور به ممالك اروپايي، پيشرفت فرهنگ غربي در جامعه را تسريع مي كرد و موجب آشنايي ايرانيان با اصول حكومت هاي جمهوري و مشروطه يعني قانون ، مجلس، آزادي هاي فردي و اجتماعي و ... شد.(جواهري 1380 : 32) به همين دليل مشروطه خواهان اساسا براي قانون قيام كردند و خواستار حكومتي بودند كه در آن اعمال گسترده قدرت مطلق و خودكامه ناممكن باشد. نمايندگان انتخابي ملت كارگزاران اجرايي را منصوب و بر فعاليت هاي آنان نظارت داشته باشند، قوه قضاييه براساس اصول تفكيك نهادي مستقل و در چارچوب قوانين جنايي و مدني عمل كند.به تعبير داريوش آشوري " جنبش مشروطه قيام انسان شرقي است برضد بنياد سياسي (حاكم ) جهان خود و برضد شيوه قدرتمداري شرقي " كه مي خواهد با الهام از انديشه هاي اروپايي كه مهم ترين آن آزادي است " مفهوم فرمانبري مطلق را از ميان بردارد تا به انسان آزاد بدل شود."( آشوري 1376 : 170)
روشنفكران مشروطه خواه استبداد سلطنتي را دشمن ذاتي آزادي، برابري و برادري، جزم انديشي مذهبي را مخالف طبيعي تفكر عقلاني و عملي، امپرياليسم را استثمارگر سيري ناپذير ممالك ناتواني چون ايران، مي دانستند . بنابراين روشنفكران مشروطيت ، سكولاريسم و ناسيوناليسم را به عنوان سه ابزار كليدي براي گسستن زنجيرهاي سه گانه و ساختن جامعه اي نوين قدرتمند و توسعه يافته به شمار مي آورند. به باورآن ها مشروطيت سلطنت ارتجاعي را مهار خواهد كرد. سكولاريسم به نفوذ محافظه كارانه روحانيون پايان مي دهد و ناسيوناليسم ريشه هاي استثمار را مي خشكاند. (آبراهاميان 1377: 79080).بدين صورت روشنفكران ايراني به عنوان انديشمندان و رهبران فكري كشور به جاي تعمق و تامل در مباني فلسفي تمدن غرب نگاهشان بيشتر معطوف به نظم سياسي - اجتماعي اروپا، فناوري و اقتصاد پيشرفته غرب بود.
روشنفكر كيست ؟
اصطلاح " روشنفكر [2]" در قرون وسطي پديد آمد. در مدارس شهري قرن دوازدهم رشد. و در آغاز قرن سيزدهم در دانشگاه ها توسعه يافت . مفهوم روشنفكر در اين زمان به افرادي اشاره داشت كه كارشان فكر كردن و شريك كردن ديگران در افكارشان بود.با شروع مدرنيته حضور روشنفكران به عنوان يك گروه اجتماعي كه با تكيه به آرمان هاي عادلانه و اخلاقي ، گستاخي قدرت را افشا مي كردند و به عنوان " وجدان آگاه " جامعه مدني سخن مي گفتند ( جهانبگلو ،1375 : 61)
ماهيت روشنفكري به اصول و مبادي روشنگري گره خورده است.و آرمانهاي او همان آرمانهاي عصر روشنگري است. اصولي كه روشنفكري بر آن تكيه زده است عبارت است از اعتقاد به قانون ، آزادي [3]، برابري ، خود مختاري فردي ، پيمان [4]، مدارا [5]، اسطوره زدايي و نفي استبداد ديني و استبداد سياسي و يا به طور كلي مبارزه با هرگونه استبداد و نزاع با هر گونه سلطه. (گلدمن ، 1374 : 121)به اعتقاد آرون، نقش روشنفكر در انتقاد تعديل كننده و روشنگر ارزش ها خلاصه مي شود. روشنفكر بايد در خدمت حقيقت و خرد انتقادي قرار بگيرد .(آرون 1957 : 98)به عبارتي وظيفه روشنفكر تنها دفاع از ارزش هاي انساني و جهان شمول است. در نظر روشنفكر كليگرا، تنها ارزش ها و نهادهايي پذيرفتني است كه حضور و دوام فرد مستقل ، آزاد و خود مختار را تضمين مي كند .( جهانبگلو 1375 : 28) وقوف به دانش و معرفت جديد ، نقد وضعيت موجود براساس مباني و اصول فكري و مشاركت در جريان اصلاح و تحول اجتماعي از معيارهاي روشنفكري است. روشنفكران عليه افكار مبهم و گنگ ، عليه ابهام سازي ها و تاريك انديشي ها مي ايستند و مبارزه مي كنند . نقادي از وضع موجود به كمك خردانتقادي ، كوشندگي براي برقراري وضع مطلوب و پايبندي به ارزش هاي نوين ، دلبستگي مستمر به كار فكري و نظري و خودآگاهي و عدم وابستگي به قدرت سياسي از ويژگي هاي روشنفكران است.
روشنفكر و كاركرد او
مقام و جايگاه روشنفكران بسيار شامخ و مطرح است. به دليل ايجاد فضاي آكنده از"روحيه فلسفي[6]" و الزام ترويج روحيه كاوش و ضرورت كسب دانش و معرفت در شكل اجتماعي آن . بدين روي بحث و جدل پيرامون وظيفه و كاركردهاي آنان مطرح مي باشد. از سه ديدگاه مي توان به نقش و كاركرد روشنفكر در جامعه نگريست و درباره آن به ارزيابي و داوري پرداخت .
1- روانشناسي سياسي
از اين ديدگاه، توده هاي مردم توانايي ترسيم تصويري متناسب با واقعيات زندگي اجتماعي و سياسي جامعه را ندارند و اين ايفاي نقش " پيشرو " به وسيله روشنفكران براي تعالي جامعه را ضروري مي سازند ." انتزاع گرايي پيشرو مبتني بر دوري " از تجارب عمومي توده ها و گرائيدن به سوي توسل و اتكا به تجارب حرفه اي خود هست .(دهشيار ، 1383 : 4) بر پايه اين ديدگاه پيشرو بودن روشنفكران نه به مفهوم انقلابي آن بلكه از جهت نخبه گرايي مورد نظر است . زيرا روشنفكران از جايگاه ويژه اي در جامعه برخوردارند و با حكم توانمندي هايشان جزو نخبگان به شمار مي آيند و وظيفه هدايت و اعتلا بخشيدن به ماهيت زندگي مردمان عادي را كه به لحاظ تحولات تكنولوژيك و اطلاعاتي ، بي بهره از اطلاعات و آگاهي لازم هستند، برعهدهگيرند . از نظر روانشناسي سياسي، لازم است كه به واقعيات فضاي مدرن سياسي كه مبتني بر دامنه ي گسترده اطلاعات ، كالايي شدن مقوله هاي سياسي و تعدد نقش هاي اجتماعي است به گونه اي متفاوت نگريسته شود . و اين نكته درك شود كه عامه مردم توانايي مديريت اين فضاي خاص را ندارند ولازم است كه روشنفكران وظيفه نظم دادن امور جامعه به گونه منطقي را عهده دار شوند . وگرنه فرهنگ پست حاكم خواهد شد.
2- روانشناسي عملگرايانه[7]
در اين رويكرد روشنفكر بايد نه در نقش يك نظريه پرداز و متخصص بلكه در قالب يك كارگزار كه نقش مشورتي دارد ظاهر شود. براي مثال، رويكرد روانشناسي عملگرايانه و حل مشكل دموكراسي را در تفويض قدرت به نخبگان مختص نمي داند، بلكه تنها راه عقلاني و ممكن را در گسترش هرچه بيشتر دموكراسي در جامعه مي يابد. در اين چارچوب آرمان، وظيفه روشنفكران است كه از راه آموزش و آگاهي دادن به توده هاي مردم آنان راقادر به هدايت جامعه و رقم زدن سرنوشت خود كند .
به سخن ديگر، بايد شرايط بحث و جدل عوض شود. و اين روشنفكر است كه بايد با عرضه كردن ايده ها و انديشه هاي متعالي فضاي بحث را متحول سازد و بادر نظر گرفتن " خير عمومي " خود را موظف به گسترش دادن " خرد متعارف [8]" كند. و با ايفاي نقش مشورتي فهم و درك عمومي را افزايش داده و توده ها را مسلح به آگاهي و دانش سازد. او وظيفه دارد كه" راه تفسير " را بپيمايد و به بررسي اخلاق حاكم در جامعه بپردازد.
برپايه روانشناسي عملگرايانه، روشنفكر نبايد ناآگاهانه بيانگر مواضع نيروهاي مسلّط اجتماعي باشد، زيرا در اين صورت دانش خود را در جهت تقويت و تثبيت قدرت حاكم و طبقه حاكم به كار رفته است. بي گمان " حساسيت هاي خلاق ديگري جز اهميت دادن به فرهنگ والا نيز وجود دارد و اين تصور كه فقط راه و روش مبتني بر فرهنگ والا بايد محترم شمرده شود، چيزي جز خود فريبي نيست . " (sontay, 1996 : 286)
3- جامعه شناسي قدرت
بسياري بر اين باورند كه وظيفه روشنفكر يافتن حقيقت است و پس از دستيابي به آن ضرورت دارد كه آن را به بهترين شكل ممكن ارائه كند . در اين نقش آن چه واضح است، اين است كه روشنفكر تعهد دارد نظامي اخلاقي ابداع كند و آن را بر چارچوب هاي فكري خود استقرار سازد .گرامشي از چنين روشنفكري با عنوان روشنفكر اندام وار ياد مي كند كه در جامعه براي آگاهي طبقاتي خاص و جهت گيري خاص اجتماعي موضع مي گيرد .(Gramsci , 1972 : 118)
در واقع روشنفكر بايد ارزش هاي حاكم در جامعه را به چالش بگيرد، و به دنبال اين پرسش باشد كه حقيقت چيست. او بايد در پرتو كاركرد اجتماعي خود تغييرات اجتماعي را تسهيل و ممكن سازد . روشنفكر لزوما يك منتقد اجتماعي متعهد است. او وظيفه دارد ضعف هاي اجتماع را در چارچوب ايدئولوژي خاص بيان كرده و نظم حاكم اجتماعي را زير سوال ببرد و خواهان دگرگوني آن شود. وي در پرتو " بينش اجتماعي " خود به شكل دادن به افكار عمومي بپردازد تا شهروندان براي عمل سياسي آماده شوند .
جامعه شناسي قدرت ايجاب مي كند كه روشنفكر دريابد در محيطي كه اعمال قدرت مي شود، آرمان مسئوليت نسبت به حقيقت حفظ و به معرض نمايش گذاشته شود . و او بيش از هر چيز نسبت به حقيقت و بينش خلاق خود مسئوليت دارد و بايد درجهت تحقق آن ها بكوشد. حتي اگر اين سبب شود كه با جامعه خود در افتد.
روشنفكري در ايران
براي بررسي اولين جوانه ها و به طور كلي نطقه بندي روشنفكري در ايران بايد به عصر صفويه و پيش از آن بازگشت . عصري كه اولين مواجهه با تمدن غربي و مظاهر آن توسط دولتمردان يا بازرگانان صورت پذيرفت . (حائري ،1367 : 19 ). مع الوصف نقطه عطف تصادم جامعه ايراني، با تمدن غربي در جنگ ايران و روس (1818 م) رقم خورد. نبرد ايران و روس زمينه ساز بيداري ايرانيان شد. و از آن پس واردات تكنولوژي ، اعزام نيروي انساني جهت اموزش صورت پذيرفت . اين نقطه تاريخي براي تولد روشنفكر ايراني بسيار حائز اهميت است . زايش روشنفكران از عصر قاجاريه آغاز شد . عصري كه سرآغاز فروپاشي نظام زمين داري و پيدايشي نوعي سرمايه داري تجاري در ايران است . با اين وجود در عصر پهلوي با شروع طرح نوسازي به قشري تبديل شدند كه علي رغم حجم كم ولي داراي قدرت و نفوذ زيادي بودند . در اين مقطع اصطلاح " روشنفكر " مفهوم وسيعي از تحصيل كرده گان و شاغلان در نظام بوروكراسي و كارمندان در همه سطوح، نظاميان و قشر عظيمي از مشاغل فكري را دربر مي گيرد و ديگر مختص صاحبان انديشه انتقادي نمي گردد . (بروجردي ، 1370 : 32 )
پايگاه طبقاتي روشنفكران زمان قاجار عمدتاً به اقشار ممتاز تعلق داشت . روحانيون، اشراف، وابستگان به دستگاه دولت و ملاكين از اولين كساني بودند كه تحصيلات مدرن را به خود اختصاص دادند . ( بهنام ، 1375 : 68 )
پس اولين گروه روشنفكران شديداً به پايگاه هاي طبقاتي شان وابسته بودند . و به " روشنفكران ممتاز – شاهاني " معروف بودند .
بعد از انقلاب مشروطه و دوران حكومت رضاخان، دگرگوني هاي كمي و كيفي بسياري در ساختار اجتماعي – طبقاتي ايران پديدار شد . كاهش نسبت جمعيت عشايري و افزايش جمعيت شهري باعث پديدآيي بخش سرمايه داري گشت. و در نهايت به جابه جايي طبقات اجتماعي در ايران منجر شد .
طبقات جديدي كه نه بر معيارهاي انتسابي ميراثي بلكه بر ملاك هايي چون تحصيلات ، شغل ، درآمد و سبك زندگي تكيه داشتند و زمينه براي فروپاشي ديوارهاي انحصار قدرت ، ثروت و معرفت فراهم گرديد . (اشرف و بنوعزيزي ،1372 :118)
همگاني شدن آموزش در ايران، موجب شد طبقات پايين شهرنشين و حتي روستاييان در نظام آموزشي حضور يابند . اين موقعيت جديد، تركيب اجتماعي روشنفكران را نيز متحول كرد . حضور طبقات پايين و دين دار و بعد ها مشاركت روحانيون و طلاب جوان در كسب آموزش مدرن، بستر ديني شدن بخشي از گروه هاي روشنفكري را فراهم نمود. به عبارتي وجود روشنفكران ديني و ايدئولوژيكي به عنوان روشنفكران پيشرو و ناراضي، روشنفكران در مشاغل دولتي و افرادي داراي صاحب قدرت و روشنفكران غير سياسي همانند بخشي از شعرا و هنرمندان تركيب و ساختار وجودي روشنفكران ايراني را شكل مي داد . ( كاظمي ، 1383 : 53-51).
انواع روشنفكران و انديشه هاي سياسي – اجتماعي آنان در عصر مشروطه
الف) روشنفكران نسل اول
روشنفكران نسل اول يا " روشنفكران سياح " كه اغازگران جريان نوانديشي در ايران بودند و بيشتر در جهت تمايز بخشي ايران از غرب با مقايسه ميزان عقب ماندگي ايران هستند و اين نسل روشنفكري سعي داشت تا در ايران فضاي اصلاحات را مهيا سازد . روشنفكران نسل اول مشتمل بر مجموعه افرادي بود كه بسياري همچون شاهان قاجار را نيز دربر مي گرفت . تمامي مخالفان و موافقان رابطه با غرب سازندگان نسل اول روشنفكري در ايران هستند . اين گروه بدون بنيان هاي معرفتي دنياي جديد، وارد حوزه روشنفكري شدند و بدين سبب است كه به لحاظ علمي هويتي مبهم و نامعين دارند .
بيشتر افراد اين گروه روشنفكران با حكومت در ارتباط بودند . مسائل اصلي مورد نظرشان همان مسايل است كه مورد علاقه حكومت بود. نوسازي حكومتي و تاحدودي نظامي مورد علاقه شاهان قاجار، مورد تاييد اين روشنفكران نيز قرار مي گرفت. اين گروه از روشنفكران، بدون آگاهي از مباني مدرنيته و ساختارهاي جامعه ايران به مقايسه شرايط ايران با غرب در حال پيشرفت پرداختند . به لحاظ اين كه اكثر اين افراد منتقد دولت قاجاريه بودند، مشكلات اصلي را در دربار مي ديدند. به عبارت ديگر، عقب ماندگي ايران را به نام عقب ماندگي درباري تعبير كرده و بر جريان روشنفكري ايراني اثرگذار شده اند . اِشكال كار اين گروه در داوري هاي سطحي و سياسي است. براي مثال ناصرالدين شاه، در هر بار سفر خود به اروپا در صدد الگوبرداري از تجدد و گذار از نظم سنتي به نظم قانوني بوده است. و يا ميرزا حسين خان سپه سالار و ديگر متجددان دربار ناصري سعي داشتند تا شاه را به فرنگ برند تا شايد او از پيشرفت هاي آن جا عبرتي بگيرد. و در امور سياسي دگرگوني حاصل گرديده و راه براي تجدد و دموكراسي هموار گردد. ويا تجار بزرگ مانند حاج كاظم ملك التجار و رضا مهدوي و .. به دليل مسافرت هاي خارج از كشور و آشنايي با دستاوردهاي تمدن غرب، رشد علم و تكنولوژي، گسترش و تجارت، حمل و نقل و حوزه هاي ارتباطي و به طور كلي توسعه اقتصادي و سياسي غرب از درك عميق تر و روشنگرايانه تري نسبت به ديگر اقشار اجتماعي كشور برخوردار بودند . آنان مقايسه ساختاري جامعه ايران و اروپا و علل واماندگي جامعه خود را مورد تجزيه و تحليل قرار مي دادند . وجود سفرنامه هاي سياحان خارجي منبع روشنفكري اين گروه بود . سفرنامه هايي چون سفرنامه كنت دوگوبينو و سفرنامه ابراهيم بيك مراغه اي. نگارندگان اين كتب با به تصوير كشيدن جامعه ايران در مجموعه تعارضات در فرهنگ، رفتار و شخصيت ايرانيان، آمادگي و پذيرش آنان را براي رسيدن به اصلاحات مشخص مي كردند . براي نمونه توجه دوگوبينو به ويژگي ها و مسائل محوري جامعه ايران در روند نوسازي اقتصادي و اجتماعي توجه داشته است، مثل عدم پرداخت ماليات اصناف به دولت، ملوك الطوايفي بودن ساختار سياسي حكومت ايران، فقدان نظام قانوني ، از هم گسيختگي ساختار اجتماعي ، نبود قانون و ...
كتاب سياحت نامه ابراهيم بيك كتابي است، در نقادي نظامي سياسي مظفرالدين شاه و به مقايسه عقب ماندگي جامعه ايران با شرايط خوب و ترقي ساير كشورها مي پردازد . و به نوعي زمينه ساز افكار روشنفكران در جهت رسيدن به اصلاح و ترقي است .وي در كتاب خود به مشكلات و مصائب ايران پرداخته است. او دراين خصوص به فقر ، تنگدستي ، ظلم ، فقدان آزادي ، جهل مردم ، فقدان علم و معارف ، فقدان وسايل مدرن و ... اشاره مي كند. (آزاد ارمكي ،1387 : 138 – 135 )
ب) روشنفكران نسل دوم
حركت روشنفكران نسل اول بيشتر متوجه عام گرايي سياسي مي باشند . نسل اولي ها، به اموري كه در غرب وجود داشت و در مقايسه با وضعيت ايران آن زمان به عنوان امور عجايب و غرايب تلقي مي شد، توجه داشتند . در حالي كه نسل دومي ها، مسايل اصلي مطرح و مرتبط با حكومت و در بار سلاطين را محور قرار داده اند. در مقايسه با روشنفكران نسل اول ، اين نسل بيشتر به مسايل مرتبط با دربار و حكومت توجه نموده اند .
سطحي نگري و سياست زدگي روشنفكران اين دوران آفت اصلي نظام فكري و اجتماعي شد.زيرا آن ها به صورت عمقي و ريشه اي مشكلات ساختار اجتماعي ايران را نمي توانستند حل نمايند . ديدن يك پل ، راه آهن ، تلگراف خانه ،... در غرب آن ها را در تاسيس و راه اندازي عناصر عيني جامعه مدرن در ايران موظف مي ساخت. عباس ميرزا قائم مقام فراهاني ، اميركبير ، سيدجمال، طالبوف و آخوند زاده همه در داشتن اين ويژگي مشترك اند.
بازرگانان ، روحانيون ، تحصيل كردگان در فرنگ همه از روشنفكران نسل دومي اند كه در تحولات فكري جامعه موثر بودند. آنان آغازگران تناقص گويي در نوانديشي ايراني هستند. نسل دوم بيشتر بر مفاهيمي چون فقدان اموري مانند " قانون " ، "آزادي" ، "اتحاد اسلام " و " محدوديت اختيارات " به عنوان مشكلات و موانع نوسازي در ايران تاكيد نموده و راه حل را در رفع موانع دانستند ، تشكيل مجلس ، تفكيك قوا ، گسترش آموزش ، اصلاح دربار و حكومت و... پيشنهادهاي روشنفكران نسل دوم است.
منابعي كه روشنفكران نسل دوم به عنوان الگو از آن ها استفاده كرده اند، جريان روشنفكري انقلاب فرانسه ،نوسازي اقتصادي و صنعتي ادبيات و گفتگوي سياسي اروپا و روسيه بوده است.
انديشه نوسازي در ايران ، بيشتر از اروپا و روسيه وارد ايران شده است و روشنفكران آن دوران ملكم خان ، سيدجمال اسدآبادي ، ميرزاآقاخان كرماني ، رسول زاده ، طالبوف و ... بودند.
ملكم خان و سيدجمال بيشتر از انديشه نوسازي اروپايي تاثير پذيرفته اند . ( به دليل اقامت در اروپا - فرانسه ) و رسول زاده و طالبوف بيشتر از انديشه نوسازي روسيه متاثر بوده اند.
انواع گروه هاي روشنفكري نسل دوم
روشنفكران نسل دوم به سه گروه اصلي تقسيم مي شوند .(1) گروه روشنفكران غير رسمي ، (2) گروه روشنفكران رسمي و (3) روشنفكران جريان اصلاح گري ديني.
الف – روشنفكران غير رسمي
اين گروه را بيشتر مي توان در ميان سياستمداران دولتي جستجو نمود.
اين افراد بيشتر از عناصر طبقه حاكم بوده اند كه امكان ورود به غرب و آشنايي با ايده هاي غربي را به اشكال گوناگون پيدا كرده اند. در اين نسل دو گروه راست گرا و چپ گرا ديده مي شود. گروه راست گرا بيشتر در پي حفظ پايه هاي نظام سلطنتي بودند و با حركات ارتجاعي و واپس گرايانه به گذشته توجه داشتند . به عبارتي به مدرنيته نگاهي بدبينانه داشته اند. گروه چپ گرا با داشتن پايگاه اشرافي و درباري و امكان مسافرت به غرب در صدد نوسازي ايران بودند.
سيدجمال اسدآبادي ، ملكم ، طالبوف ، آخوند زاده ، ميرزاي كرماني ، قائم مقام ، ميرزاتقي خان اميركبير، و ... از شاخص ترين افراد اين نسل هستند .(آزاد ارمكي ، 1380: 164-164)
در ادامه به معرفي انديشه بعضي از شاخص ترين افراد اين گروه از روشنفكران از قبيل ملكم خان ، ميرزا آقاخان كرماني و آخوند زاده مي پردازيم .
1- انديشه هاي سياسي ، اجتماعي ميرزاملكم خان
ملكم خان در سال 1294 ه ق . به دنيا آمد. پدر او ميرزا يعقوب خان فردي سرشناس و مطلع به امور زمانه اش بود. از سن ده سالگي به اروپا رفت . و در رشته ي علوم سياسي درس خواند. وي براي اولين بار خط تلگرافي را بين دارالفنون و قصر شاهي احداث كرد. اصول عقايد ملكم بر اين پايه بنا شده بود كه اشاعه ي مدنيت غربي در سراسر جهان امري است، محتوم و تاريخي كه موجد سعادت آدمي است . پس شرط فرزانگي و خردمندي آن است كه آيين تمدن اروپايي رااز جان و دل بپذيريم . به عبارتي بايد تمام مظاهر مدنيت غربي از شيوه ها و رسوم اجتماعي گرفته تا علوم و فنون را اخذ كرد. ملكم در كار خود هدف سياسي داشت. كه علاوه بر اخذ مظاهر مادي تمدن غربي مثل ماشين ، تلگراف و .... شيوه حكومت داري ، نظم دولت ، قانون گذاري نيز دريافت شود.(آجوداني ، 1382: 295-291)
پس از عزل آقاخان نوري و جانشيني ميرزا جعفرخان مشيرالدوله در زمان سلطنت ناصرالدين شاه، وي براي نخستين بار در ايران هيئت دولت را تشكيل داد. او كوشيد تا شاه را با اصلاحات نوين آشنا كند. بدين شكل " كتابچه غيبي " يا دفتر تنظيمات را كه در آن قواعدي براي اصلاح امور جامعه بود، نگاشت . ملكم خان در همين ايام محفل فراموش خانه را به تقليد از لژ فراماسونري فرانسه تشكيل داد. كه اعضاي اصلي اكثراً از تحصيل كردگان جديد و عده ي زيادي از رجال دولتي و علما و ادبا بودند. زماني كه گسترش فعاليت ملكم خان خطر ساز شد، فرمان تعطيلي فراموش خانه توسط ناصرالدين شاه اعلام گرديد. ملكم بعد از تعطيلي فراموش خانه انجمن سري ديگري را به نام "جامع آدميّت " تشكيل داد. وي در اين زمان از طريق نوشته ها، نامهها ، مقالات و پيشنهادات خود پيوسته براي اصلاح اوضاع ايران تلاش كرد. (گودرزي ، 1383 : 150-149)
او از روشنفكراني است كه با تأسي از فضاي روشنفكري در اروپا مسئله اصلي را در حوزه سياسي مي ديد. " طاعون دولتي " ، " بي نظمي " و " بي كفايتي اولياي " امور از موانع ترقي جامعه ايراني بود. وي راه دستيابي به تمدن غربي را علم و دانش مي داند و تنها راه حل مشكلات جامعه، استقرار قانون است. او براساس اسناد و مدارك، تحت تاثير انديشه آگوست كنت ،" علم گرايي " را در مقابل " عقل گرايي " برگزيده و همراه با آزادي خواهي سياسي و قانون گرايي كه از انديشه " مونتسكيو" اخذ كرد ، نظرات خود را در ايران طرح ساخت. وي باانتشار روزنامهي قانون و با انگيزه ي انتقام جويي از رژيم ايران، درصدد ايجاد تحولات سياسي و ارتقاي آگاهي مردم ايران با حكومت قانوني و فساد حكومت بي قانون قاجار بود.
در دوران مشروطيت، به افكار و نوشته هاي ملكم خان توجه خاصي مي شد. ملكم خان سخن از اصلاح و تغيير اوضاع و بهبود ايرانيان در ارتباط با حكومت، سياست ، دولت ، اقتصاد، مذهب و دين مي گفت. تلاش ملكم پيرامون آموزه هاي ديني و مذهبي، محو خرافات و موهومات در دايره دين بود. وي سعي مي كرد كه ميان دستاوردهاي نوين بشر و عقلانيت و علم از يك سو، وآموزه هاي ديني و شرايع مذهبي و رسوم سنتي از سوي ديگر، آشتي برقرار كند. ملكم سعي داشت كه با الگو گرفتن از غرب، انديشه ي رنسانس ديني را براي ملل اسلام توجيه كند. و به مردم و علما تفهيم نمايد كه تمدن ، تجدد ، علم و دانش اندوزي لازمه ي زندگي اند و تبايني با اسلام ترقي خواهانه او ( پروتستانتيسم اسلامي ) ندارند. ( آدميت ، 1355 : 77)
2) انديشه ميرزاآقاخان كرماني
ميرزا عبدالحسين خان ، مشهور به ميرزاآقا خان كرماني در سال 1270 قمري در قصبه مشيز ملكو بردسير كرمان ديده به جهان گشود . پدرش عبدالرحيم مشيزي از ملاكين بود و به سلسله متصوفه اهل حق تعلق داشت كه افكارشان تلفيقي از عرفان ، فلسفه مشاء و اشراق بود. ميرزاآقاخان در علوم رياضي بهره وافي برد و زبان خارجي تركي را بخوبي مي دانست . پس از چندي به مصاحبت شيخ احمد رومي كرماني به اسلامبول رفته و زماني در اداره اختر خدمت به عالم معارف مي نمود . سپس در آن زمان مرحوم سيد جمال اسد آبادي را ملاقات كرده و مجذوب او شد و همت در بيداري ايرانيان كرد. او خواهان اتحاد دول اسلامي و تاسيس قانون اسلامي شد و در بر كندن ريشه استبداد مجّد و در زايل كردن رسوم ظالمانه مجتهد بود.(كرماني ، 1363 : 6)
انديشه هاي فلسفي ميرزاآقاخان مبتني بر اصالت عقل است . از نظر او مفهوم و ميزان آدمي عقل است و آن چه با تصورات عقلاني و تحقيقات واقعي سازگار نباشد واهي و بيهوده است. ( دولت آبادي ، 1371: 159)
وي بيش از هر چيز متاثر از انديشه هاي متفكران عصر روشنگري بود. وي به پيروي از روسو، قانون جامعه را مبتني بر " تكامل طبيعي " مي دانست و وجود آن را ازلي و ابدي مي پنداشت . او در تشكيل جامعه بر دو بنياد طبيعي "حكومت " و " ديانت " تكيه مي كرد و بين اين دو قايل به رابطه اي بر پايه " قانون طبيعي " بود. از نظر او وقتي قدرت حكومت و ديانت با قدرت طبيعي هماهنگ و سازگار باشد، ترقي و سعادت تامين مي گردد و هرگاه اين دو با يكديگر مطابقت نكند ، بدبختي و نكبت بار مي آيد. (آدميت ، 1357 : 120)
او رشد انديشه هاي صوفيانه را از عوامل تيره بختي ايرانيان مي پندارد ، زيرا انديشه صوفيانه شرايط ذهني ايرانيان را بلاي پذيرش هر ظلم و ستمي هموار كرده است. وي " تصوف " را دستگاهي مي داند كه " غيرت و رقابت "را به تنبلي و لااباگري تبديل كرد. مخرب اخلاق و فكر ايرانيان شد و آنان را از همت و كسب و كار زندگاني انداخت.( حجاريان ، 1378: 62)
او به تعيين علل ناكامي هاي تاريخي ايرانيان و ملل شرق پرداخت و با تكيه به آسيب شناسي عوامل موثر پريشان احوالي ايرانيان نظر كرد. از نظر او هرگاه در ملتي سياست و دين گرفتار استيلاي فرمانروايان و استبداد علماي ارتجاعي گردد، حيات طبيعي آن قوم نقص مي شود . به همين دليل، وي سبب عدم ترقي ايران را استبداد مي داند.
تلاش در اخذ علوم ، فنون ، هنر و مدنيت فرنگي، اخذ بنياد هاي سياسي جديد فرنگيان كه همان تاسيس حكومت ملي و بسط آزادي هاي سياسي و اجتماعي است ، تاسيس دولت مشروطه بر مبناي آزادي و برابري ، عدالت و نيكبختي انسان ها، رواج ناسيوناليسم و ملي گرايي از عوامل برپا ساختن جامعه اي نوين به حساب مي آيند كه تا حدودي بر دموكراسي اجتماعي بنا مي گردد. (علوي تبار ، 1376 : 38)
3) انديشه هاي سياسي اجتماعي آخوند زاده
ميرزا فتحعلي آخوند زاده در سال 1227 هـ.ق در خانواده اي بازرگان در شهر نوخه در ولايت شكي زاده شد. در دوران كودكي به مكتب خانه فرستاده شد ولي وضع نابهنجار مكتب خانه، سبب نفرت وي از درس شد. در حدود بيست سالگي با ميرزا شفيع آشنا شد كه در تكوين شخصيت وي نقش زيادي داشت و به او فلسفه ، عرفان و شعر آموخت . رئوس افكار آخوند زاده در مورد دين و ديانت و نهادهاي ديني را زير چند عنوان مي توان برشمرد. سكولار كردن دين، پروتستانتيسم اسلامي، انتقاد تند از عالمان ديني ، نقد سنت ها و آموزه هاي ديني، انتقاد از الهيات سنتي با تاثير پذيري از ديويد هيوم ، نگرش و رويكرد اين جهاني و طبيعت گرايانه نسبت به دين، خردگرايي و دين ستيزي، ابزار انگاري محدود در دين ، جدايي ديانت از سياست از جمله مطالبي هستند كه آخوندزاده درباره ي آن ها به بحث مي پردازد.
مسئله اساسي آخوند زاده، نيز عقب ماندگي است. او علت عقب ماندگي ايران را اسلام و راه حل آن را نيز در حذف اسلام مي داند . وي در بيان وضعيت ايران با تاسف و ناراحتي به مشكلات جامعه اشاره مي كند. او مانند بسياري از روشنفكران ملي گرا از عظمت و شكوه از دست رفته ياد كرده است. از نظر آخوند زاده تا دين از احكام اجتماعي و سياسي و دخالت در امور بشري به طور كامل خلع نشود، هرگز بازسازي آن نمي تواند در جهت اصول جامعه به تمدن غرب كار ساز و مفيد باشد . بنابراين پروتستانيسم اسلامي و ليبراليسم ديني هنگامي ممكن است كه احكام شريعت كه به نظر او به مقتضاي زماني خاص توسط پيامبر وضع شدهاند، منسوخ شود و احكام ديگري به اقتباس از دنياي غرب اخذ شود.(پارسانيا 1377 : 212).
ب) برداشت رسمي
در ميان گروه دوم، مي توان از افراد برجسته اي ياد كرد كه سعي در ايجاد سازگاري مابين گروه اول و دوم دارند. زيرا آنها با وجود اين كه در درون حاكميت باقي مانده اند ولي به حاكميت با ديدي انتقادي نگاه و به اصلاح گري اقدام مي كردند. نمونه اصلي اين افراد قائم مقام فراهاني ، ميرزا تقي خان امير كبير و عباس ميرزا هستند.
1) انديشه هاي سياسي، اجتماعي ميرزا تقي خان امير كبير
شرايط مساعد محيط خاندان قائم مقام ها با قابليت ها، استعدادهاي ذاتي خود و شخصيت انديشه او ، كتابت و منشگيري وي ، ماموريت ها به روسيه و عثماني ، مراوده يا اهل انديشه و عمل و مطالعات جديد، سبب شد كه فكر تحول و اصلاح درذهن و روح ميرزا تقي خان جوانه زند . او معتقد به اصلاحات از طريق زمام داري متمركز و مقتدر بود. وي به عنوان روشنفكر و مصلح اجتماعي با مشاركت در ساختار سياسي ايران دوره قاجاريه ، به اصلاح گري پرداخت . او در تاريخ سياسي ايران موسس « نوسازي سياسي از درون» است.
تاسيس دارالفنون به ايجاد روزنامه ، ترجمه كتب سودمند ، سياست روشن داخلي و خارجي ، اقدامات حقوقي و قضايي ، مبارزه با ارتشا و فساد قضايي ، اصلاحات مالي و اداري ، رعايت حقوق اقليت هاي مذهبي و ... از برنامه هاي اصلاحي وي بوده است.(فراستخواه ، 1374 : 37-34)
2) انديشه هاي سياسي اجتماعي ميرزا حسين خاني قزويني سپهسالار اعظم
ميرزا حسين خان از تحصيل كردگان جديد و روشنفكران ديوان سالار ايران بود . وي نزد ميرزا جعفرخان مشيرالدوله درس خواند و سپس براي ادامه تحصيلات به فرانسه رفت. سپس در كنسول گري كشورهاي مجاور كه همه در كار تحولات فكري ، اجتماعي ، اقتصادي و سياسي بودند، مشغول گشت. و از تمدن پردامنه غرب ، انديشه ها ويافته هاي جديد اروپايي و تحولات آسيايي مربوط به آن ، شديداً متأثر شده بود . قبل از10 سال وزارت و صدارت نوشته هاي او در دوران سفارت ، مقولاتي از قبيل : ناسيوناليسم ، مفهوم جديد ملت و وطن ، تبديل واژه رعيت به ملت، مشروطيت ، حكومت قانون ، كابينه پارلمان ، ترقي هاي مادي و فكري غرب و لزوم اخذ تمدن اروپايي ، حقوق اجتماعي فرد و... .
مجموع واقعيات و عوامل گوناگون از همه مهم تر بحران اقتصادي و آشوب هاي پي در پي مردم از فقر و گرسنگي ، فروماندگي دولت در مقابله با فشار داخلي و ناتوانايي آن در برابر پيشروي و خطر روسي ، همگي دست به دست هم دادند و زمام داري مشيرالدوله را فراهم گردانيد . مشيرالدوله از 1288 به وزارت عدليه ، اوقاف و وظايف رسيد و صدراعظم شد .(آدميت ، 1351 : 124)
در دوره 10 وزارت و صدارت نيز به اصلاحات اجتماعي و سياسي دست زد از جمله : تاسيسات جديد مدني با ريشه غربي ، رواج انديشه ليبراليسم ، ايجاد مطبوعات وقايع عدليه ، نظامي ، مريخ و وطن ، انتشار روزنامه علمي ، مطرح نمودن آزادي ، حق ، قانون ، عدالت ، توجه به رشد و توسعه مادي و اقتصادي ، مخالفت با تعصبات مذهبي ، اعتقاد به تفكيك دين از سياست ، رواج آزادي مذهب و ...
ج ) جريان اصلاح گري ديني
در كنار جريان مدرنيته غربي و اصلاح گرايي سنتي حكومتي ، با جريان ديگري رو برويم كه آن را جريان احيا گري ديني ناميده اند. منبع اصلي اين جريان دين و مفهوم مركزي آن رويكرد اسلامي در مورد مدرنيته است . در اين جريان متفكران متعددي مطرح اند كه به دو مورد اشاره مي گردد.
1) انديشه هاي سياسي ، اجتماعي سيد جمال الدين اسد آبادي
سيد جمال الدين اسد آبادي تنها روشنفكر زمانه است كه سعي دارد تا ضمن ضديت با استبداد داخلي به نقش عناصر خارجي در وابستگي و عقب ماندگي نيز اشاره كند او راه نجات اسلام و ميهن را در " اتحاد اسلام " مي داند. اتحاداسلام مدنظر او به وحدت بين كشورهاي اسلامي همچون ايراني و عثماني بر مي گردد. رسالت اصلي سيد جمال الدين تجديد حيات اسلامي و دست يابي به عزت مسلمانان است.
از نظر سيد، دلايل اغلب شكست هاي تاريخي بشر مذهب نيچريه بوده است. اين نحوه داوري سيد جمال درمورد حوادث تاريخي حكايت از نوعي شتاب زدگي و سطحي نگري او دارد . او بيشتر به عنوان مسلح ديني عمل مي كرد و در پي اين نبود تا درست و غلط بودن واقعه و مسئله و موضوعات را بازشناسي كند . از نظر سيد جمال الدين هدف نيچريه حذف و نفي دين است كه نتيجه آن فساد در جامعه خواهد بود .پيش فرض سيد در بقاء وسلامت جامعه وجود دين است . او همچنين اشاره كرده است كه مدينه فاضله اي كه در تاريخ مطرح شده فقط از طريق اصلاحات به دست مي آيد و در دستيابي بدان راهي جز ايجاد تحول و تغيير به دست افراد در دستيابي بدان وجود ندارد . به عبارت ديگر ، او دين اسلام را دين كامل و پاسخگو به نيازهاي بشري دانسته و معتقد است ديگر گرايش ها باطل و راه اصلاح جامعه بازگشت به دين اسلام است . ( آزاد ارمكي ، 1380 : 180-178 )
2 ) انديشه هاي سياسي ، اجتماعي كواكبي در مدرنيته
عبدالرحمان بن احمد الكواكبي ملقب به " سيد الفراتي " در سال 1265 هجري قمري در حلب متولد شد و در همان شهر به تحصيل علم پرداخت . ضمن يادگيري علوم به فعاليت هاي سياسي نيز علاقمند بود .به طوري كه به تاسيس روزنامه اي مستقل به نام الشهبا و سپس الاعتدال پرداخت . او با سيد جمال الدين اسد آبادي و شيخ محمد عبده ارتباط برقرار كرد.
شناسايي دقيق فساد ، تبيين نحوه شكل گيري استبداد و اصلاح وضعيت موجود از خواسته هاي كواكبي بود.
كواكبي نقش مهمي در شكل گيري نهضت اسلامي در دو سدة اخير در كشورهاي اسلامي داشته است. او با نگارش كتاب " طبايع الاستبداد و مصارع الاستعباد " بر شكل گيري مدرنيته ايراني تاثير گذاشت. در همين كتاب طبايع ، كواكبي از انديشمندان جديدي چون مونتسكيو و ديگران به تحسين نام برده است . بايد گفت كه او مثل سيد جمال ، عبده و ديگران از پروتستانتيسم مسيحي متاثر بوده است و با صراحت گفته است : مسلمانان به نهضتي چون نهضت پروتستان در مسيحيت نيازمندند تا اذهان آنان را از خرافات پاك كند و اسلام را به خلوص اولي خود بازگرداند .( كواكبي ، 1325 : -41 )
او مسئله و مشكل جامعه را عقب ماندگي دانسته كه ريشه در استبداد سياسي جامعه دارد. و استبداد را صفت حكمراني مي داند. مطلق العنان كه در امورات رعيت چنانكه خود خواهد تصرف مي نمايد .بدون ترس و بيم از حساب و عقابي محقق ، ( كواكبي ، 1362 : 17 )
كواكبي اشاره به حكومت هاي جمهوريي كرده كه با وجود اين كه بر اساس راي مردم شكل گرفته اند؛ ولي امكان تبديل شدن به وضعيت استبدادي را دارند . زيرا معيار و ضابطه تنظيم كننده روابط مردم و حكومت بايد بر اساس قانون باشد و نه تشخيص افراد. وي ناآگاهي مردم را در هر نوع حكومتي ، از عوامل زايش و بقاي استبداد مي داند. بي سوادي، دوري مردم از مسايل روز و ترس آن ها از قدرت ها ، زمينه هاي ناآگاهي و پذيرش استبداد اند. كواكبي به نقش دين، علماي ديني در آگاه نگه داشتن مردم توجه نموده است و دانشمندان را بعنوان عاملان سامان دهنده به جامعه و كمك كننده به عوامل و مساوات مي داند .
كواكبي چون استبداد را منشاء همه بدبختي هاي اجتماعي و عامل فاسد شدن حوزه اخلاق ، دين ، ترقي ، انسان ها ، سياست و ...مي داند معتقد است، دانشمندان نيروي توانايي براي كنترل حكومت و هدايت اند . او نهايتاً اعلام مي كند كه " مشروطه مقيده " مي تواند حكومت مناسبي را طراحي نمايد .تغيير در نظام سياسي و حذف استبداد به صورت خودبخودي ممكن نمي گردد . بلكه حكومت عدالت خواهانه را افراد آزدي خواه مي توانند به دست آورند . بر مبناي اين عقيده ، خردمندان و بزرگان جامعه بايستي به رفع استبداد از حكومت بپردازند . ( آزاد ارمكي ، 1380 : 191 – 189 )
روشنفكران نسل سوم
نسل سوم روشنفكري در ايران پس از انقلاب مشروطه شكل گرفت . زماني كه جامعه با بحران هاي سياسي و اجتماعي مواجه بود. روشنفكران و سياسيون مدافع مدرنيسم در ايران دوره مشروطه ، در مقابل دولتمردان محافظه كار و مدافعان نظام سنتي فئودالي قرار داشتند .
در اين دوره ما با ورود افراد جديدي در حوزه روشنفكري روبرويم كه اصلي ترين آن ها عبارتند از : تقي زاده و بهار در حوزه سياست ، جمال زاده در حوزه ادبيات و...
- منابع شكل گيري روشنفكري نسل سوم
روشنفكري در اين دوره منابع متعددي دارد كه به عمده ترين آن ها اشاره مي شود :
- بقاي استبداد : فقدان حضور مردم در تحولات بعد از مشروطه و وجود استعمار
- نوسازي رضاخاني : حضور كمتر روحانيون ، حضور كشورهاي خارجي ، توجه به دستگاه ارتش
- حكومت سياسي ايران : باقي ماندن نيروهاي سياسي و مستبد دوران قاجار
- وجود ماركسيسم : شيوع ادبيات ماركسيستي به صورت سياسي و ايدئولوژيكي و خصم آلود نسبت به دين و سنت هاي اجتماعي
- عكس العمل منفي روحانيون در مقابل جريان نوسازي : شهادت شيخ فضل الله نوري و ترور سيد عبدالله بهبهاني و كناره گيري روحانيون از فعاليت هاي سياسي
- ارتباط با انجمن ادبي آلمان : جهت اعتراض به حضور روس و انگليس راه نجات در پناه بردن به قدرت سوم آن زمان يعني آلمان
- وجود محلات و نشريات : مانند مجله فرنگستان و مجله علم و هنر
- گسترش ادبيات نقادانه در حوزه ادبي : اخوان ثالث ، شاملو ، آل احمد ، بهرنگي ، هدايت به عنوان منتقدان اصلي
- تجربه انقلاب مشروطه : مبتني بر مطرح شدن حقوق مردم و اهميت يافتن آنان ، شكل گيري مطبوعات با نفوذ ، حضور مردم شهرنشين در تحولات ،نقد قدرت حاكميت سنتي (اتحاديه ، 1375 : 70)
1) انديشه هاي سياسي ، اجتماعي سيد محمد علي جمال زاده
جمال زاده يكي از شاخص ترين شخصيت هاي فكري، ادبي نسل سوم روشنفكري ايران است . او در سال 1309 قمري در شهر اصفهان به دنيا امد . او فرزند يكي از شخصيت هاي مذهبي و سياسي مشروطه، سيد جمال الدين واعظ اصفهاني بود . او براي ادامه تحصيل به فرنگ اعزام شد . اهميت جمال زاده بيشتر در نوشتن داستان كوتاه به سبك اروپايي است. سعي او در ساده نويسي، كوتاه نويسي و اجتناب از به كار بردن اصطلاحات و كلمات عربي و لاتين در متون فارسي ، در نوسازي ادبي ايراني نقش به سزايي داشته است .
جمال زاده، در ميان روشنفكران و اديبان ايراني از جمله كساني است كه به ترقي ايران توجه خاصي دارد ، كه اين نكته اي قابل تامل است . او راه رفاه ، خوش نامي و عاقبت نيك را در تعقل مي دانست . ريشه ضديت او با عوام فريبي ، سنت گرايي افراطي و شرايط زمانه اش نهفته است .
يكي از خصايص عمده فطرت جمال زاده آزادي طلبي روح او و انزجار طبيعي نفس و طبع اوست . او از هر نوع تعصب و سلب آزادي مادام العمر متنفر و در مقابل ظلم و تعصب روحش طغيان مي كند .( دهباشي ، 1378 : 414).
2) انديشه هاي سياسي ، اجتماعي حسن تقي زاده
تقي زاده از آغاز با مجله " كاوه " ارتباط داشت . مجله كاوه يك ارگان فرهنگي سياسي روشنفكري ايراني در آلمان بود . وي در اين مجله كه جهت گيري سياسي داشت، در جهت اشاعه تمدن اروپايي كوشيد . تقي زاده معتقد بود كه ايران بايد براي رسيدن به ترقي ظاهرا ً و باطنا ً فرنگي مآب شود و از غرب تقليد كند. پذيرش مطلق فرهنگ و تمدن غرب با برخورد گزينشي با سنن ملي سازگاري ندارد . از نظر او خطر بزرگ تقليد از خارج نيست، بلكه خطر عظيم از داخل است و بزرگ ترين خطرهاي سياسي و ملي و نژادي و جنسي و اعظم آفات ملك و ملت همانا ترياك است و الكل و امراض تناسلي و ... . تقي زاده راه نجات سياسي و ملي ايران را در برانداختن الكل ، ترياك ، امراض تناسلي مي داند.
آل احمد معتقد است يكي از عوامل اصلي وابستگي ايران به غرب و غرب زدگي تقي زاده است . (آزاد ارمكي ، 1380 : 233-232)
تقي زاده به خاطر تماس بيشتر با غرب و پرهيز از وسواس در برخورد هايش با فرنگيان و آشنايي با زبان هاي خارجي و تحصيل و زندگي در اروپا شناخت كامل تري از غرب داشت و معتقد بود كه اصول مدنيت جديد غربي ، از پارلمان گرفته تا آزادي و دموكراسي براي ملت و كشور ما ضروري اند .اين گونه روشنفكران به جنبه هاي زيبايي شناختي و معرفت شناختي عقل گرايانه و اصالت و كرامت داشتن انسان ها تكيه مي كردند و در امور ديني اهل تسامح و تساهل و بازنگري و قرائت هاي جديد چند گانه و اصلاحي بودند .
تحليل جامعه شناختي از آراي روشنفكران عصر مشروطه
آراي روشنفكران پيشگام در عصر مشروطه، در حوزه ي جامعه شناسي معرفت قابل بررسي تحليل هستند. در مهم ترين رويكرد جامعه شناختي معرفت كه رهيافتي تجربه گرا و پوزيتيويستي است، مسئله ي مدرنيته ايراني و مباني انديشه هاي آن قابل طرح مي باشد ، به عنوان پديده هاي اجتماعي كه مي توان آن را مثل ساير پديده هاي اجتماعي با روش هاي خاص علوم اجتماعي جديد مورد بررسي قرار داد .
كنت ، دوكيم ، پاره تو ، اسميت و بسياري ديگر از متفكران علوم اجتماعي از اين منظر و با اين پاراديم به اين پديده ها نگاه مي كردند . پديده هايي چون انقلاب ، ترقي ، اصلاحات ، قانون ، غرب گرايي ، سكولاريسم مشاركت سياسي نه همانند پديده هاي اجتماعي داراي خصوصيات خاص خود هستند ، بلكه اين پديده ها عبارتند از: شيوه هاي عمل و فكر و احساس كه در بيرون از فرد وجود دارند و از قدرت و قوت اجباري برخوردارند و به وسيله آن خود را بر فرد تحميل مي كنند. " (دوركيم ،1373 : 29 )
پس در حقيقت ، واقعيت اجتماعي[9] در نظر دوركيم بنيادش بر فرد نيست ، پس نمي توان جز اجتماع بنيادي براي آن متصور شد . به اين ترتيب براي مطالعه پديده هاي اجتماعي كه در حكم اشياء واقعي اند . بايد به شيوه مشاهده اي و سنتي اقدام نمود .
در تبيين جامعه شناختي ، دوركيم علت يا علل نمودهاي اجتماعي را در محيط اجتماعي جستجو مي كند. ساخت اجتماعي جامعه ي مورد نظر همانا علت نمودهايي است كه علم جامعه شناسي قصد شناسايي آن ها را دارد . در تحليل پديده هاي اجتماعي دوران مشروطه از منظر جامعه شناختي ، و از نگاه روشنفكران ايراني كاملاً هويداست كه ساخت اجتماعي ايران در آن دوره دستخوش دگرگوني هاي بسياري بوده است . كه آن ها را به دو دسته ي عوامل خارجي و داخلي تقسيم كرديم . برخي از اين پديده هاي اجتماعي عبارت اند از :
1- افزايش ميزان مسافرت ها در داخل و خارج
2- افزايش ميزان انتشارات و نوع مطبوعات
3- رشد آگاهي ها و آموزش به سبك نوين
4- تاسيس مدارس جديد در ايران
5- تشكيل انجمن ها ي سري و فراماسونري در ايران
6- وقوع انقلابات مشروطه در بسياري از كشورهاي جهان و تاثير آن بر جامعه ي ايران
7- نفوذ استعمار بر كشورهاي كمتر رشد يافته (گودرزي ، 1383 : 204-203)
وجود سه انديشه در عصر مشروطه كه تركيبي بود از آزاد انديشي غرب گرايانه ، نوانديشي ديني و اصول گرايي ديني و مشروعه خواهي الزاما ً طرز تلقي انديشمندان و افراد عامهي مردم را دگرگون كرد و موجبات پديد آيي جريان هاي جديد فكري ، اجتماعي و سياسي شد .
براي نمونه، آخوند زاده نماينده ي جرياني است كه در اثر تمايز پذيري و تفكيك اجتماعي تازه اي كه در ايران صورت گرفته، خواستار كاستن از حوزه ي لاهوتي وافزودن بر حوزه ي ناسوتي مي باشد و به شدت هوادار تقدس زدايي در عرصة اجتماعي است. فردگرايي مدرن، انسان محوري و آزادي از مفاهيم جديدي بودند كه در جامعه ي استبدادي ايران آن روز محلي از اعراب نداشتند . ولي براي افرادي كه ارتباط بيشتري با ساير فرهنگ ها داشتند فراهم آمده بود. و عقل و خرد جديد را كه بر پايه شك دستوري دكارتي استوار است، سرلوحه تفكرات خويش قرار مي دادند .در باور كنت ، تاريخ ذهن بشر به سه دوره ي الهي ، فلسفي و علمي تقسيم مي شود . او شناخت الهي دين را مختص دوره هاي ابتدايي و نخستين زندگي بشر مي دانست و فلسفه را در دوره هاي مياني جانشين دين در نظر مي گرفت و در نهايت جهان شناسي هاي علمي را جايگزين آن دو به حساب مي آورد . كنت تنها علم اثباتي را دانش واقعي مي شمرد . آخوند زاده نيز با تاثيرپذيري از آراي كنت نگاهي پوزيتيويستي به دين داشت . او انديشه هاي منسوخ ، اوهام و خرافات را اعتقادات ديني مي شمرد و تمايزي بين دو مقوله اوهام و عقايد ديني قايل نبود يا ميرزا ملكم خان با تأسي از كنت ودوركيم دين آدميت را مطرح كرد . او سعي داشت كه آموزه هاي آيين آدميت را جايگزين كاركردهاي اجتماعي دين كند . پس رنسانس دين را مطرح مي كند .
يكي از شعارهاي اصلي جريان روشنفكري عصر مشروطه سكولار كردن امور ديني بود . آن ها سعي داشتند جهت كسب علوم جديد و اخذ تمدن غربي از دين و آموزه هاي مذهبي انتقاد كنند و امور را به سمت دنيوي شدن سوق دهند .
روشنفكران عصر مشرطه در پي ايجاد جامعه اي آرماني و اتوپيايي بودند و بسياري از آنان طرحي براي سامان مندي جامعه مطابق با اصول و ساختارهاي فرهنگي ، اجتماعي و سياسي جامعه نداشتند و بيشتر به ذهنيت ها و آرمان ها دلخوش بودند و كمتر به عينيات و مناسبات بيروني اجتماعي توجه داشتند و بدين شكل از كنش عملي عقلاني در جهت بهبود شرايط زندگي اجتماعي و فردي خويش بازمانده و گاهي همين آرمان گرايي كه در جاي خود مي توانست بسيار كارساز باشد، در اثر برداشت هاي افراطي غرب گرايانه و كژبينانه با دين آثار زيانباري براي جامعه در پي داشت .اگر از نگاه جامعه شناسي معرفت به معرفت و دانش روشنفكران در عصر مشروطه بنگريم بايد بگوييم كه به نظر مي رسد با ديدگاه هاي جامعه شناسان نحله ي پوزيتيويسم مثل دوركيم و ماركس بتوان چگونگي تاثير جامعه را در شكل و ماهيت معرفت روشنفكران تبيين كرد . ماركس اساساً عقيده داشت كه جامعه ، خاستگاه انديشه است و انديشه از آن توليد مي شود ريشه ي فكر در جامعه است . به طوري كه اگر اجتماع نباشد فكري توليد نخواهد شد . او معتقد است كه بنيان هاي وجودي انديشه را بايد در اجتماع يافت و هستي اجتماعي است كه آگاهي اجتماعي را رقم مي زند .(اژدري زاده ، 1376 :28).
دوركيم نيز تصريح مي كند كه اسناد منشا اجتماعي به انديشه ي منطقي و معرفتي جامعه اشارت دارد . با اين حال و با توجه به نظريه هاي ماركس و دوركيم در اين خصوص بايد گفت تا حدود قابل توجهي انديشه و معرفت روشنفكران عصر مشروطه متاثر و يا تعيين يافته ي محيط اجتماعي اي بود كه آن ها در آن عمل اجتماعي و تجربه ي اجتماعي داشتند . كسي مانند ملكم خان كه بيش از نيم قرن از عمر خود را در بلاد اروپاي غربي گذرانده و به شدت در كنش و واكنش با دستاوردهاي فرهنگي – اجتماعي و سياسي و تكنولوژيكي غرب بود چگونه مي توانست قالب و محتواي معرفت خود را از پارادايم هاي علمي و اجتماعي غالب آن عصر و آن سرزمين در امان بدارد .انسان هميشه همه چيز را در تجربه ي اجتماعي مي آموزد . احساسات ، عواطف ، باورها ، انديشه ها ، تعلقات مذهبي و منش ها همه و همه در تعامل نيروي جمعي جامعه شكل و فرم مي يابند .
از طرفي روشنفكران بايد از منافع طبقاتي و پايگاه هاي اجتماعي خود فراتر روند تا از ديدگاهي رفيع تر به موضوعات و پديده هاي اجتماعي نظر كنند . به نظر مي رسد روشنفكر عصر مشروطه نتوانستند به دور از منافع و موقعيت هاي اقتصادي ، اجتماعي خود و فقط براساس آگاهي هاي علمي سخن برانند و از طرفي روشنفكران مشروطه به دلايل گوناگون از جمله ، دوري آن ها از منابع اصيل اسلامي ، توجه افراطي به پديده ها و مظاهر غربي ، اظهار ارادت به دستگاه حاكمه سياسي ،عدم آگاهي كامل از خواسته هاي مردم ، عدم ارائه تئوري هاي انقلابي و ... مانع تدوين انديشه هاي كارامد و معرفت هاي تحول زا و فرهنگ هاي جامعه ساز شده اند .
شيوه و روش تحقيق
رهيافت تحقيق
از ميان سه نوع رهيافت تحقيق (كنوني ، تاريخي ، آينده اي ) كه معمولا ً در تحقيقات علوم اجتماعي كاربرد دارند ، با توجه به محدوده ي زماني اي كه اين تحقيق به آن پرداخته ، حوزه ي مطالعات تاريخي و موضوع تحقيق اين كتاب رسش اين تحقيق تاريخي " گذشته اي[10] " است . معمولا ً " رسش تاريخي وقتي به كار مي رود كه موضوع مورد مطالعه در گذشته اتفاق افتاده باشد يا به شكلي مربوط به گذشته باشد ."(تنهايي ، 1375 : 109)
چون موضوع مورد تحقيق ما به گذشته بازمي گردد ، به ناچار بايد از روش هاي تاريخي در معناي عام آن استفاده كنيم . لذا رسش اين تحقيق تاريخي است .(ساروخاني ،1377 : 200)
طرح تحقيق
با در نظر گرفتن موضوع تحقيق، از بين طرح هاي چهارگانه تحقيق ، طرح اين تحقيق براي كسب نتايج عميق تر ، كاربرد تركيبي از طرح هاي مختلف و متنوع را مي طلبد . طرح مطالعه مقطعي است و " اين طرح تحقيق كه در رسش هاي تاريخي كاربرد وسيعي دارد و آن هنگامي است كه محقق قصد بررسي پديده اي را در زمان مشخص در گذشته داشته باشد ."(تنهايي ، 1375 : 119 )
لذا اين تحقيق به مطالعه مقطعي پرداخته است و از آن جا كه اين تحقيق تلاشي است جهت روشن تر كردن شناخت افكار و انديشه هاي روشنفكران عصر مشروطه ، بنابراين استفاده از طرح تحقيق علمي اجتناب ناپذير است از طرفي چون مطالعه بر روي واحدهاي خاص صورت گرفته لذا مطالعه موردي است و محققان براي موضوعات تحقيقي با شيوه " مطالعه انتقادي [11]" به اين امر مبادرت ورزيده اند . لذا طرح هاي مورد استفاده در اين پژوهش به صورت تركيبي است و عبارتند از : طرح مطالعه مقطعي ، دروني ، موردي و انتقادي
فن تحقيق
چون اين تحقيق قصد دارد انديشه هاي سياسي اجتماعي روشنفكران عصر مشروطه را بررسي كند و در يك پروسه ي تاريخي خاص آنان را مد نظر قرار دهد ، لذا محققان براي اينگونه موضوعات تاريخي از رسش تاريخي استفاده مي كنند كه اصولا ً كاربرد فنون كتابخانه اي و اسنادي توصيه مي گردد . لذا ما در اين پژوهش با استفاده از منابع اوليه كه توسط روشنفكران عصر مشروطه به رشته ي تحرير درآمده و همچنين منابعي كه از لحاظ تاريخي اعتبار علمي دارند به بررسي موضوع پرداخته ايم .
استنتاج و نتيجه گيري
مشروطه با همه پيش فرض ها ، پيش زمينه ها و شرايط و عوامل آن در بستر خود محل پرورش چالش هاي فكري اجتماعي در زمينه هاي گوناگون بود . جريان هاي فكري و الگوهاي انديشه اي را مي توانيم در قالب سه گونه آرايش دهيم :
گونهي اول : آزاد انديشي و روشنفكري و آزادي خواهي و اقتباس فكري از غرب است كه از شاخص هاي اصلي آن حقوق طبيعي آدمي، حكومت عرفي و سكولار ، قانون گذاري بشر ، و شخصي بودن دين است .
گونهي دوم : گروه نوانديشان و نوانديشي ديني است كه مي كوشيدند فردگرايي ، علم اندوزي ، آزادي و تحول را با مقاصد و سنن مذهبي و اسلامي توافق دهند و تركيب كنند و در دينداري نيز از سخت كيشي و تعصب بپرهيزند و تساهل و تسامح به خرج دهند .
گونهي سوم : اصول گرايي ديني و مشروعه خواهي است كه شريعت را حقيقتي ثابت و فراتاريخي انگاشته و در آن كمتر به تاويل و تحول و انعطاف ، رضا مي دادند و با آزادي و برابري و مفاهيم جديد غربي سرسازگاري نداشتند.
در گروه آزادانديشي و آزادي خواهي غرب گرايانه اينگونه مي توان استنباط كرد كه اين گروه از روشنفكران در نيمه ي دوم سده نوزدهم ميلادي در اثر آشنايي با انديشه و فرهنگ و تمدن غرب خواهان اصلاحاتي در ساختار فرهنگي اجتماعي ايران بودند . فضاي مشروطه در اين زمان به شدت متاثر از افكار و آراي متفكران عصر روشنگري در اروپا بود . آن ها تنها نوع دانش بشر و معيار مطلق تجددخواهي و پيشرفت اجتماعي و بيان تمدن و اخلاق و دين در جامعه مي دانستند و آن را گاهي " علم جديد " تلقي مي كردند . كه در مقابل علم قديم (دين)قرار دارد . رئوس فكري آنان : حقوق طبيعي آدمي صرفنظر از هر نوع نژاد ، دين ، جنسيت بود . مثل حق بيان و قلم و كار و مشاركت اجتماعي آزادانه ، سكولاريسم و جدايي دين از سياست و قانون گذاري مناسب براي جامعه .
در گروه ديگر موسوم به نوانديشان ديني، كساني كه مثل گونهي نخست پيشگاماني در قرن نوزدهم دارند مانند اسدآبادي ، عبده ، كواكبي ، طباطبايي ، نائيني ، محلاتي و سيدجمال واعظ نام برد . گروه دوم از سويي به عقل و دانش و تجارب بشري و رهيافت هاي جديد غربي احساس نياز كردند و از سوي ديگر معتقد و پاي بند به دين و آموزه هاي ديني بودند . آن ها تا جايي كه مي توانستند به تجديدحيات فكر ديني مي پرداختند و اسلام را به گونه اي تفسير و تاويل مي كردند كه با عقل و دانش و تجارب بشر جديد نقارن پيدا كند . اينان در حقيقت درصدد بودند كه دين را طوري پيرا سته كنند كه توان پاسخگويي به مسائل جديد و نيازهاي نو را داشته باشد . در همين دهه هاي اخير شخصيت هايي مانند شريعتي ، طالقاني ، بازرگان و سروش و ... از ادامه دهندگان راه اين گروه هستند .
و در طيف سوم كه معروف به اصول گرايان ديني و مشروعه خواهي هستند كساني قرار دارند كه از اقليم سنت ها پا بيرون نمي نهادند . نه خود به فرنگ و فرهنگ نوينش سفر مي كردند و نه گوش به حرف هاي جديد مي دادند . آيت الله شيخ فضل الله نوري و آيت الله كاظم يزدي از نمايندگان اين گروه محسوب مي شدند .
اينان معمولا ً تحولات جديد را خيلي جدي نمي گرفتند و معتقدات ، احكام ، رسوم و شريعت ديني را به عنوان يك حقيقت مطلق ، ثابت ، ابدي و فراگير به تمامي بدون كوچك ترين پيرايش گري و اصلاح مي خواستند و در آن گزينش و تاويل و تطبيق را روا نمي دانستند . از شاخص هاي بارز فكري اين گروه تحكم انديشي ، مطلق انديشي ، عدم تساهل و تسامح در مسائل ديني ، مخالفت با حقوق طبيعي و ستيز با دستاوردهاي غرب را مي توان نام برد .
منابع فارسي
- آشوري ، داريوش(1376)، ما و مدرنيت ، تهران ، انتشارات صراط ، چ اول .
- آبراهاميان ، یرواند(1377)، ايران بين دو انقلاب ، ترجمه احمد گل محمدي و محمد ابراهيم فتاحي ، تهران انتشارات نشر ني ، چ اول .
- آزاد ارمكي ، تقي(1380)، مدرنيته ايراني ، تهران ، انتشارات اجتماع .
- آجوداني ، ماشاءالله (1382)، مشروطه ي ايراني ، تهران نشر اختران ، چ اول
- آدميت ، فريدون(1355)، ايدئولوژي نهضت مشروطيت ، تهران ، انتشارات پيام .
- آدميت ، فريدون(1357)، انديشه هاي ميرزا آقا خان كرماني ، تهران ، انتشارات پيام .
- آدميت ، فريدون(1351)، انديشه شرقي و حكومت قانون (عصر سپهسالار) ، تهران ، انتشارات خوارزمي .
- اتحاديه ، منصور(1375)، مجلس و انتخابات از مشروطه تا پايان قاجاريه ، تهران ، نشر تاريخ ايران ، چ اول .
- بهنام ، جمشيد(1375)، انديشه تجدد ، تهران ، انتشارات فرزان روز .
- بروجردي ، مهرداد(1372)، روشنفكران ايراني و غرب ، مترجم جمشيد شيرازي ، تهران ، انتشارات فرزان روز .
- پارسانيا ، حميد(1377)، حديث پيمانه ، تهران ، انتشارات انقلاب اسلامي ، چ سوم .
- تنهايي ، ح ،1، (1375) ، شيوه تنظيم رساله و پايان نامه ، اراك ، نشر ذره بين ، چ اول .
- جهانبگلو ، رامين(1376)، دموكراسي ، مدرنيته و روشنفكران ، تهران ، نشر مركز .
- جواهري ، مريم(1380)، نقش علماء در انجمن ها و احزاب دوران مشروطيت ، تهران ، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي .
- حجاريان ،سعيد(1378)، گونه شناسي جريان هاي روشنفكري ايران معاصر ، تهران ، انتشارات آذريون ، چ اول .
- دهباشي ، علي(1378)، برگزيده آثار سيد محمد علي جمال زاده ، تهران ، نشر شهاب .
- دوركيم ، اميل(1373)، قواعد روش جامعه شناختي ، ترجمه علي محمد كاردان ، تهران ، انتشارات دانشگاه تهران ، چ پنجم .
- دولت آبادي ، يحيي(1371)، حيات يحيي ، جلد اول ، انتشارات عطار ، چ پنجم .
- ساروخاني ، باقر(1377)، روش تحقيق در علوم اجتماعي ، تهران ، پژوهشگاه علوم انساني ، جلد دوم ، چ اول .
- فراستخواه ، مقصود(1374)، سرآغاز نوانديشي معاصر ديني و غير ديني ، تهران ، انتشارات شركت سهامي .
- كرماني ، ناظم الاسلام(1363)، تاريخ بيداري ايرانيان ، تهران ، انتشارات اميركبير .
- كواكبي ، (1325) ، طبايع الاستبداد ، ترجمه عبدالحسين قاجار .
- كاظمي ، عباس(1383)، جامعه شناسي روشنفكري ديني در ايران ، تهران ، طرح نو .
- گودرزي ، غلامرضا(1383)، دين و روشنفكران مشروطه ، تهران ، نشر اختران .
- گلدمن ، لوسين(1375)، فلسفه روشنفكري ، مترجم شيوا كاوياني ، تهران ، نشر مركز .
- ملائي تواني ، عليرضا(1380)، مشروطه و جمهوري ، تهران ، نشر گسترده .
- نورائي ، فرشته(1352)، تحقيق در افكار ميرزاملكم خان ناظم الدوله ، تهران ، كتاب هاي جيبي .
منابع لاتين :
- Aron , Raymond (1957) , The opium of the Intellectuals , Translafed by Terece kilmartin , London , sccker War bury .
- Sontay , susan , (1966) , Against Interpretation , New York : Delta .
- Gramsci , A , (1972) The modern prince and his writings , New York : International publishers .
فصلنامه ها :
- دهشيار ، حسين(1383)، چارچوب نظري كاركرد و نقش روشنفكر ، اطلاعات سياسي/ اقتصادي ، سال نوزدهم ، شماره سوم و چهارم .
- اشرف ، احمد ، بنوعزيزي ، علي(1372)، طبقات اجتماعي در دوره پهلوي ، مترجم :عماد افروغ ، فصلنامه راهبرد ، شماره 2 .
- حائري ، محسن(1372)، نخستين پژواك مدرنيته در ايران ، فصلنامه گفتگو ، شماره 3 .
- علوي تبار ، عليرضا(1376)، روشنفكري ايران مدرنيته و غرب ، مجله كيان ، سال هفتم ، شماره 36
- اژدري زاده ، حسين(1376)، مولفه هاي تعين در آراي معرفتي ماركس ، فصلنامه حوزه و دانشگاه ، شماره 12-11 ، سال سوم .
________________________________________
constitutionalism-1
[2] .Intellectual
[3] .Freedom
[4] . Contract
[5] . Toleration
[6] .Philosophic spirit
[7] .Pragmatic psychology
[8] .Common sense
[9] -social fact
[10] -Historical Approach
[11] -critical study
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen