5.6.12

شیر و خورشید، نشان سه هزار ساله

گردآوری و نوشتۀ دکتر ناصر انقطاع
شیر و خورشید، نشان سه هزار ساله
کتاب «شیر و خورشید»، کتاب تاریخی به معنای اخص آن نیست. برای نوشتن این کتاب، اگرچه به سی‌وشش کتاب تاریخی، از «الامم و الملوک» محمد بن جریر طبری تا «اسناد سیاسی ایران در دوران قاجاریه» ابراهیم صفایی مراجعه شده اما این کتاب، کتابی بی‌روح از نوع کتاب‌های درسی و تحقیقی نیست. در این کتاب عشق و علاقۀ نویسنده به ایران و ایرانی کاملاً مشاهده می‌شود و همین عشق و علاقه، به کتاب روح و سرزندگی می‌بخشد. از طرف دیگر، این کتاب، کتاب از نوع داستان تاریخی نیست و پایه و مایۀ تحقیق در آن آن‌چنان قوی است که می‌توان در نوشته‌های جدّی دیگر، آن‌ها را به کار گرفت. البته ای کاش نویسنده، محل دقیق ارجاعات خود را با قید صفحه و نام کتاب مشخص می‌کرد تا امکان مراجعه به اصل کتب و در مواردی، اطمینان حاصل کردن از درستی نقل قول‌ها و تصاویر فراهم می‌آمد. به هر حال، با توجه به دقت پژوهش‌گر محترم، می‌توان به صحت موارد مندرج اطمینان کرد و به آن‌ها با خیالی آسوده ارجاع داد.
نشان قدیمی، تاریخی، و بسیار زیبای شیر و خورشید متأسفانه به دلیل استفاده گروه‌های معین از آن و تبدیل شدن به نشانۀ خاص آن گروه‌ها، مورد کم‌لطفی و بی‌اعتنایی مخالفان آن گروه‌ها قرار گرفته و چندان تمایلی برای ورود به بحث پذیرش این نشان وجود ندارد. اما با طرح تاریخ این نشان و ملاحظۀ اهمیّت آن به عنوان سمبل کشور ایران از دوران‌های قدیم تاکنون، باید حصار گروهی که به دور این نشان کشیده شده است را شکست و آن را به نشان اکثریت مردم ایران و ایران‌دوستان تبدیل کرد. شاید اگر بحث گروه‌ها در میان نبود، می‌شد مانند بازگرداندن نام کرمانشاه، این نشان را نیز حتی اگر نه به عنوان نشان پرچم و نشان ملی که دست‌کم به عنوان نشان «شیر و خورشید سرخ» در مقابل «هلال احمر» یا «صلیب سرخ» مجدداً مطرح کرد. افسوس که تنگ‌نظری‌ها و لجاجت‌ها و عداوت‌ها مانع چنین امری می‌گردد. ما فعلاً به تاریخ این نشان می‌پردازیم بل‌که اذهان ناآشنا با آن آشنا شود و مردم ناآگاه آن‌را نشان یک گروه خاص نپندارند.
پیش از ورود به بحث، به زبان ویژۀ آقای دکتر انقطاع در این کتاب اشاره می‌کنم. این زبان که پیراسته از لغات عربی است اگرچه گوش‌نواز و دل‌نشین است اما در برخی جاها، ناآشنا و غریب به نظر می‌رسد و امر انتقال معلومات را مختل می‌کند. به‌عبارتی، خوانندۀ ناآشنا با این زبان، که ورزیدگی لازم را در برخورد با کلمات جدید ندارد، حواس‌اش به‌جای پیام کتاب، به لغت معطوف می‌شود و غرض نویسنده از انتقال معلومات نقض می‌گردد. با این حال با کمی صبر می‌توان بر این ضعف فائق آمد و حواس را بر مفاد کتاب متمرکز کرد. من اصولاً افراط در عربی‌زدایی از فارسی را به همین دلیل نمی‌پسندم و در نهایت آن‌را موفق نمی‌بینم چرا که فراگیر شدن آن با یک کتاب و دو کتاب امکان‌پذیر نیست و اگر پیراستن زبان به این شکل درست و پسندیده باشد (که در درست و پسندیده بودن آن نیز تردید هست)، باید اغلب رسانه‌ها -چه دولتی و چه غیر دولتی- آن‌را ترویج کنند تا بل‌که در درازمدت اذهان را تسخیر کند و زبان پیراسته از واژگان بیگانه تبدیل به زبان معیار گردد. تا آن زمان، بخصوص در مورد مسائل مبرمی که به آن گرفتاریم، بیش از زبان، باید به محتوای پیام توجه کرد و آن‌را هر چه راحت‌تر و قابل‌فهم‌تر در اختیار خواهندگان قرار داد.
دکتر انقطاع «در آغاز سخن»، خواننده را چنین وارد متن می‌کنند:
«... پس از رویداد بهمن 1357، پرچم و نشان فرهنگی و تاریخی شیر و خورشید نیز، دستخوش دگرگونی شده و بهمین انگیزه، جستارها و گفتارها، و سخن‌های بسیاری در این زمینه، در میان ایرانیان برون مرز در گرفت. گروهی بسختی هوادار نگهداشت آن، بهمان گونه که تا آنروز بود، شدند. و دسته‌ای خونسردانه شانه‌ها را بالا انداختند که: نه! پرچم و نشان آن چندان در خور نگرش نیست. و دگرگون شدن آن، چیزی را دگرگون نمی‌کند! ولی هیچکس از خود نپرسید که ریشه و پایه و معنا و ژرفای رنگهای سبز و سپید و سرخ و نشان شیر و خورشید و شمشیر، چیست؟ از کجا. از کی. چگونه. و چرا پدید آمده و بر روی درفش ملی ما، جای گرفته‌اند؟ شاید اگر اندکی به این نکته می‌اندیشیدیم، آنگاه با دلبستگی و پافشاری بیشتری در نگهداری از آن می‌کوشیدیم...» (صفحه آغاز سخن).
خدمت آقای دکتر باید عرض کنم که برای این کار هنوز دیر نیست و کماکان می‌توان با خواندن پاسخ‌های شما به این سؤالات، به این پرچم و نشان قدیمی علاقمند شد و آن‌را اگر نه بر روی پرچم‌ها بل‌که در دل‌ها احیا کرد. جناب دکتر انقطاع در طول این کتاب صد صفحه‌ای به سؤالات بالا پاسخ می‌دهند و مبدأ و منشأ این نشان و تکامل تاریخی آن‌را از نظر می‌گذرانند. نکته شایان توجه این‌جاست که این نشان در سنوات مختلف به گونه‌ای تفسیر شده که برای هر عقیده و اندیشه‌ای سمبلی در آن هست و این سمبل‌ها به بهترین نحو، نمایان‌گر آن عقیده و اندیشه می‌باشد. بدترین سمبلی که اتفاقاً زنده‌یاد احمد کسروی در کتاب «تاریخچه شیر و خورشید» به آن اشاره و تأکید کرده و این اشاره و تأکید از نظر جناب دکتر انقطاع خطاست، نقش کردن چهرۀ همسرِ گرجیِ غیاث‌الدین کیخسرو بر خورشید پشت شیر است (این داستان را که برساختۀ تاریخ‌نویس ایرانی‌ستیزی به نام ابن عبری (ebn e ebri) است، و استدلال دکتر انقطاع را در ردّ آن در صفحات 27 تا 34 کتاب می‌خوانیم). این ضعیف‌ترین توضیحی است که تاکنون در بارۀ سمبل خورشید در پشت شیر داده شده است و آقای انقطاع با ذکر دلایل کافی، این توضیح را مردود می‌شمارند.
اما تصویر شیر و بعد از آن خورشیدِ پشتِ آن، و در پایان، شمشیری که از زمان قاجاریان به دست شیر داده می‌شود و تا زمان پهلوی در دست او می‌ماند چه نمادهایی هستند و چه چیز را نشان می‌دهند؟ سؤال دیگر این‌که، پرچم ایران در دوران‌های مختلف تاریخی به چه شکل و رنگ و اندازه‌ای بوده، و شیر و بعد از آن خورشید و بعد از آن شمشیرِ در دست شیر از کِی بر روی پرچم ایران نقش بسته است؟
جناب انقطاع بررسی خود را از تاریخ «نمادسازی» آغاز می‌کنند و این‌که انسان از کِی و به چه دلیل شروع به نمادسازی کرد (صفحه 2). ایشان سپس به پرچم به عنوان بزرگ‌ترین نماد می‌پردازند (صفحه 3) و آن‌گاه به نخستین پرچم ایران و رنگ آن می‌رسند که به گفته فردوسی، «زرد و سرخ و بنفش» بوده است:
«بپرسید از آن زرد پرده سرای / درفشی درخشان به پیشش بپای
به گرد اندرش "زرد و سرخ و بنفش" / ز هر گوشه‌ای بر کشیده درفش...» (صفحه 5) (توضیح این‌که این ابیات در شاهنامه‌های مختلف به صورت‌های گوناگون نوشته شده است و الزاماً همسان با آن‌ها نیست).
بعد از آن، ایشان به پرچم هخامنشیان و نقش «شهباز» بر آن می‌پردازند و از قول دکتر مرتضی احتشام می‌نویسند:
«... در دوران اردشیر دوم... درفش شاهنشاهی عبارت بود از یک "عقاب" با بال افراشته از طلا... عقاب را رومیان از ایران تقلید، و این علامت را برای خود انتخاب کردند...» (صفحه 8).
اما اولین شیر را بر درفش ساسانیان مشاهده می‌کنیم که بی شمشیر و خورشید، بر پرچم ارتشی ایران نقش بسته است (تصویر قرار گرفته میان صفحات 8 و 9). در این‌جا توضیح مبسوطی راجع به طول و عرض و جنس پرچم رسمی ساسانیان داده می‌شود. در دوران چیرگی اعراب، موضوع ناروا دانستن و ممنوعیت نگارگری در اسلام پیش می‌آید و اصولاً به خاطر حاکمیت اعراب، درفش یا پرچمی نمی‌توانسته است وجود داشته باشد (صفحه 12).
در دوران سلطان محمود غزنوی، آیین پیکرنگاری بر روی پرچم، دوباره مجاز شناخته می‌شود (صفحه 13) و در زمان سلطان مسعود، بنا به این روایت که او دل‌بستگی به شکار شیر داشته، تصویر شیر بر روی پرچم‌ها نقش می‌بندد. دکتر انقطاع، موضوع نقش شیر به خاطر دل‌بستگی به شکار شیر را مردود می‌شمارد و علت ترسیم نقش شیر را «تاریخی و آرمانی و فرهنگی» می‌نامد (صفحه 14). بعد از بحثی مفصل در بارۀ شیر در نزد جهانیان و ایرانیان، و آوردن نمونه‌های بسیار قدیمی از دوران شاهان عیلام و هخامنشیان، جناب انقطاع به لوح زرینی که در موزه ارمیتاژ سن‌ پترزبورگ (لنین‌گراد سابق) نگه‌داری می‌شود اشاره می‌کنند که از دوران هخامنشیان بر جای مانده و شاه هخامنشی را به‌هنگام نیایش شیری که آناهیتا (مادر میترا) بر پشت آن سوار است، و خورشیدی نیز در پشت شیر و آناهیتا قرار دارد نشان می‌دهد (صفحه 21). ایشان این تصویر را سر آغاز و منشأ تمام شیر و خورشیدهای بعدی می‌دانند (هر چند هر سلسله‌ای به دل‌خواهِ خود این تصاویر را تفسیر می‌کند).
برای این‌که رشتۀ بحث از دست به در نرود، به این قسمت از نوشتۀ دکتر انقطاع اشاره می‌کنیم که:
«برگه‌ها نشان می‌دهند که پیکره‌ی شیر، از سال 422 هجری قمری (410 خورشیدی) و در دوران پادشاهی سلطان مسعود غزنوی بر روی پرچم ایران که هنوز یکسره سیاهرنگ بود آمد...» (صفحه 23).
سپس به موضوع خورشید در باور ایرانیان قدیم پرداخته می‌شود و پس از بحثی مفصل در بارۀ اهمیّت مهر و میترا و کیش مهری، و ذکر نام‌هایی که به خاطر این اهمیّت، با مهر و خور ساخته می‌شود (مثل مهری، مهرناز، مهرداد، مهرزاد، مهران، مهروش، مهراب، مهرنوش، خورشید، خوروش، مهرشید...) (صفحه 44)، تصویر بسیار زیبا و ارزشمند خشایارشا (اردشیر دوم) در حال نیایش و ستایش آناهیتا که سوار بر شیر است و خورشیدی در پشت او می‌درخشد (که در بالا به آن اشاره کردیم) نشان داده می‌شود که در واقع اولین شیر و خورشیدی است که از اعصار دور، یعنی حدود دوهزار و چهارصد سال پیش باقی مانده است.
بعد از این توضیحات به دوران صفویان می‌رسیم و از قول دکتر بختورتاش می‌خوانیم:
«... بر پرچم شیخ جنید، نیای پادشاهان صفوی، نقش شیر و خورشید بوده...» (صفحه 49). دکتر انقطاع می‌نویسند:
«می‌بینیم که نشان شیر و خورشید دیگر یک نشان ملی شده بود، و با دگرگون شدن زنجیره‌های پادشاهی، این نقش دگرگون نمی‌شد...» (صفحه 52). البته پادشاهانی از دوران صفوی بوده‌اند که پرچم‌شان پیکرۀ شیر و خورشید نداشته یا مانند شاه طهماسب اول که چون در فروردین، یعنی برج حمل (گوسفند) به دنیا آمده بوده، دستور داده بر روی پرچم، به جای شیر و خورشید، گوسفند نقش شود، ولی این نشان در طول سال‌های بعد مورد استفادۀ سلسله‌های پادشاهی دیگر قرار می‌گیرد.
سپس می‌رسیم به دوران نادر شاه افشار و پرچمی که برای اولین بار به رنگ سبز و سفید و سرخ در می‌آید و «در روی زمینه‌ی سپید آن شیری بگونه‌ی نیمرخ در حال راه رفتن به سوی چوب پرچم» است (صفحه 54). البته در درون گردۀ خورشید، کلمات «اَلْمُلک لِله» به چشم می‌خورد که به معنای «پادشاهی و کشور از آن خداوند است» می‌باشد (همان‌جا). جالب این‌جاست که دکتر انقطاع نه تنها با شرح و تفسیر، بل‌که با تصویر این نشانه‌ها را نشان می‌دهند.
دوران بعدی دوران قاجار است. در این دوران، آقا محمد خان، شمشیری به دست شیر می‌دهد. البته او به خاطر دشمنی‌اش با نادر شاه، سه تغییر اساسی در پرچم به‌وجود می‌آورد. نخست سه رنگ سبز و سفید و سرخ را بر می‌دارد و به جای آن‌ها رنگ سرخ را با دایره‌ای سپید بر روی پرچم باقی می‌گذارد و جالب این است که نشان شیر و خورشید را هم‌چنان نگه می‌دارد و آن‌را حذف نمی‌کند. دوم این که، یک شمشیر به دست شیر می‌دهد. بحث بر سر این شمشیر بسیار است ولی آن‌چه ظنّ قریب به یقین است موضوع پای‌بندی او به مذهب شیعه و دادن ذوالفقار علی به دست شیر است. این موضوع، قابل توجه کسانی می‌تواند باشد که شیر و خورشید و شمشیرِ در دستِ او را، ضد مذهبی می‌دانند و به‌خاطر این اعتقاد، دست به حذف آن می‌زنند. و سوم این‌ که، شکل پرچم را که همیشه سه گوش و به شکل پرچم اعراب بوده است به صورت امروزی، یعنی چهارگوش در می‌آورند.
در این قسمت، جناب انقطاع، بحث مفصلی راجع به شمشیر و نگاه ایرانیان به این سلاح می‌کنند، و به نکته‌ای که بسیار جالب است، یعنی ترسیم شیر و خورشید در روزنامه‌های کشورهای دیگر اشاره می‌کنند و تصاویری را ضمیمه می‌سازند (صفحات 64 تا 67).
به دوران فتحعلی شاه می‌رسیم و توضیحات نویسنده را در بارۀ پرچم‌های دوگانۀ او می‌خوانیم. در این‌جا، با تفسیر دو رنگ سبز و سرخ روبه‌رو می‌شویم که اولی برای زمان آشتی، و دومی برای زمان جنگ است. پرچمِ زمینۀ سفید نیز پرچم دیپلماتیک و تشریفاتی و سیاسی به‌شمار می‌رفته، برای آیین‌های رسمی و دیدارهای جهانی (صفحه 70).
سپس می‌رسیم به محمد شاه و فرمان تاریخی او در بارۀ این نشان. محمد شاه، پدر ناصرالدین شاه بوده است. او دستور می‌دهد فرمانی بنویسند تحت عنوان «نظامنامه‌ی اعطای امتیاز و نشان» که شیوۀ اهدای نشان شایستگی و لیاقت به نمایندگان اروپایی و مردان کوشا را نشان می‌دهد. این فرمان اهمیّت فراوانی در تاریخ شیر و خورشید و شمشیر دارد. در کتاب دکتر انقطاع، کلِّ مقدمۀ این فرمان آمده که بسیار خواندنی است. دراین مقدمه اشاره می‌شود به سه هزار سال تاریخ شیر و خورشید. بعد به توضیح شیر و خورشید و ربط آن با موضوع بروج و کواکب پرداخته می‌شود. بعد به توجیه باقی گذاشتن این نشان در دوران بعد از اسلام می‌پردازند و برای آن دلیل می‌آورند. جناب انقطاع نیز این توضیحات را کاملاً شرح می‌دهند و روشن می‌سازند. در همین‌جا و با استناد به این سند مکتوب، ایشان مطلب زنده‌یاد کسروی را مورد انتقاد قرار می‌دهند که نوشته بود «شیر و خورشید از زمانهای باستان نمانده و یک شکلی که رازی یا معنایی در بر دارد نبوده...» (صفحه 75).
در این‌جا به دوران ناصرالدین شاه و نقش امیرکبیر در دگرگونی پرچم ایران می‌رسیم. امیرکبیر به خاطر دل‌بستگی‌اش به نادر شاه، پرچم سه رنگ سبز و سفید و سرخِ او را دوباره احیا می‌کند. البته دلیلی که برای این کار می‌آورد، سه رنگ بودنِ پرچم‌های سه‌گانۀ فتحعلی شاه، پدر بزرگ ناصرالدین شاه است (سبز آشتی، سرخ جنگ، سپید دیپلماتیک) (صفحه 78).
بعد از صدور فرمان مشروطیت و تشکیل مجلس، باقی گذاشتن نقش شیر و خورشید و پیش‌گیری از اعتراض روحانیون حاضر در مجلس، که نگاشتن نگاره‌ها را ناروا می‌دانستند، با زیرکی نمایندگان نو اندیش و متجدد امکان‌پذیر می‌گردد و نقش شیر و خورشید از تصویب مجلس می‌گذرد. نمایندگان زیرک، با برنامۀ حساب‌شده، رنگ و نشان پرچم ایران را چنین تفسیر می‌کنند:
رنگ سبز رنگ دل‌خواه پیامبر و رنگ دین اسلام است. رنگ سفید رنگ ویژۀ کیش زرتشتیان است که هزاران سال پشت اندر پشت در ایران زندگی کرده‌اند و در قرآن هم به این دین اشاره شده و رنگ آشتی و پاک‌دلی نیز هست. رنگ سرخ به پاس خون شهیدان راه آرمان و اندیشه و حسین بن علی و جان‌باختگان انقلاب مشروطیت در پرچم قرار می‌گیرد. انقلاب مشروطه در امرداد 1285 به پیروزی رسیده و ماه امرداد در برج اسد (شیر) است و نیز، اغلب مسلمانان ایران شیعه هستند و پیرو علی، و شیر، پیش‌نامِ آن حضرت است و او اسدالله الغالب (شیر پیروز خداوند) نامیده می‌شود و شیرِ روی پرچم از این‌رو باید باقی بماند. وچون انقلاب مشروطیت در چهاردهم امرداد یعنی تقریباً درست در میانۀ این ماه به پیروزی رسیده و میانۀ امرداد، قلب‌الاسد است، که خورشید در این روز به اوج نیرومندی و گرمای خود می رسد، پس خورشید هم به پرچم اضافه می‌شود. شمشیر هم ذوالفقار علی است و بدین‌گونه اصل پنجم متمم قانون اساسی و نقش پرچم، با شتاب بسیار به تصویب می‌رسد (صفحه 93).
معرفی این کتاب ارجمند به درازا کشید. جناب انقطاع در خاتمه می‌نویسند:
«شیر و خورشید یک نشان تاریخی و فرهنگی است. و ریشه در باورهای ما، در هزاره‌های گذشته دارد و بسی ژرف‌تر از آن است که ما آن‌را به این و آن بچسبانیم...» (صفحه 98).
امیدواریم با مطالعۀ چنین کتاب‌هایی، این نشانِ تاریخیِ به یادگار مانده از اجداد و نیاکان ما، دوباره تبدیل به نشان ملی ایران شود و از دایره عداوت حکومت و انحصار گروه‌های خاص خارج گردد.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen