نگاهي به انديشههاي چپگرايانه در نهضت مشروطه ايران
موسي غنينژاد در فضاي پرالتهاب نهضتهاي سياسي – اجتماعي روسيه در اواخر قرن 19 و اوايل قرن 20 ميلادي، مليتهاي غير روسي در امپراتوري تزاري به حزب سوسيال دموكرات روسيه كه از نيروهاي سياسي مخالفت حكومت استبدادي تزاري و داراي ايدئولوژي انترناسيوناليستي بود، گرايش پيدا كردند. از اينرو زمينه براي تشكيل احزاب سوسيال دموكرات در ميان مسلمانان قفقاز و نيز ارمنيان و گرجيها فراهم آمد. حزب نيرومند سوسيال دموكرات قفقاز در چنين شرايطي شكل گرفت. حزب «همت» يكي از شاخههاي اصلي آن بود كه در سال 1904 ميلادي در بادكوبه تاسيس شد. بنيانگذار اين حزب، كه آن را قديميترين حزب سوسيال دموكرات مسلمانان قفقاز به شمار ميآورند، دكتر نريمان نجفاوغلو نريمانف، پزشك دانشمند بود. (2) محمدامين رسولزاده را از ديگر اعضاي برجسته حزب همت دانستهاند. در سال 1905 يك گروه ايراني از اهالي تبريز و تهران، كميته سوسيال دموكرات ايران يا اجتماعيون عاميون ايران را در بادكوبه تشكيل دادند. اين كميته به تاسيس شاخههاي خود در ايران پرداخت. اصطلاحات «جمعيت مجاهدين» يا «انجمن مجاهدين» يا «فرقه فداييان»، معمولا و نه هميشه، بر همان اجتماعيون عاميون اطلاق ميگرديد. در اواسط 1323 ق (1905) شعبه اجتماعيون عاميون در شهر مشهد ايجاد شد و دو سال بعد يعني پس از تشكيل مجلس اول مشروطه، در اساسنامه آن تجديدنظر گرديد. مرامنامه و نظامنامه تازه اين فرقه به عنوان «شعبه ايراني جمعيت مجاهدين» تدوين شد. طبق اين نظامنامه، «مركز كل اداره مجاهدين كمافيالسابق در قفقاز خواهد بود.» در همان سند به ايجاد شعبههاي ديگر در تهران، اصفهان، رشت و تبريز اشاره شده است.(3)
نفوذ انديشههاي سوسياليستي غربي در ايران به پيش از آغاز نهضت مشروطه يعني دهههاي پاياني قرن نوزدهم بازميگردد. ميرزاآقاخان كرماني را پيشرو فكر سوسياليسم در ايران دانستهاند.(1) اما شايد جنبشهاي سوسيال دموكرات (اجتماعيون – عاميون) را بتوان موثرترين عامل نفوذ انديشههاي چپ در كشور ما دانست. سوسيال دموكراسي ابتدا در ميان مهاجران ايراني در قفقاز و روسيه رواج يافت و سپس هم زمان با نهضت مشروطه در خطههاي شمالي ايران و تهران گسترش پيدا كرد. درست است كه چپگرايان ايراني با شدت و حرارت از مشروطهخواهي حمايت كردند، اما در عينحال انديشه و رفتار آنها ويژگيهايي داشت كه با اصول اساسي مشروطيت يعني حكومت قانون و آزادي سياسي و اقتصادي سازگار نبود. نهضت مشروطه در آغاز اساسا يك جنبش اصلاحطلبانه بود كه اهداف آن حول محور محدود كردن قدرت مطلقه و استبدادي شاه، برقراري حكومت قانون و تفكيك قوا دور ميزد. مشي انقلابي و شيوههاي خشونتطلبانه و افراطي در دستور كار قرار نداشت. اقشار بسيار گسترده مردم از برخي اعيان درباري گرفته تا افراد عادي، از روحانيان، تجار بزرگ و زمينداران گرفته تا طلاب و اصناف در جنبش اصلاحي مشاركت داشتند. خواسته مشترك آنها را آرمانهاي كلي رهايي از استبداد و خودسري حاكمان و برقراري قانون، آزادي، نظم و عدالت تشكيل ميداد. الگوي آنها حكومتهاي مدرن اروپاي غربي بود كه تصوير بسيار كلي آن در نوشتهها و گفتارهاي سياحتنامهنويسان، سفرا و تحصيلكردگان فرنگ رفته ترسيم ميشد. اما سوسياليستهاي ايراني كه به تاسي از همتايان اروپايي خود از منتقدان جدي اين حكومتها بودند، همراهي با نهضت مشروطه را يك حركت تاكتيكي ميدانستند كه براي گذار به مرحله بعدي مبارزه (انقلاب) ضرورت داشت. سوسياليستهاي ايراني برحسب ايدئولوژي خود هم در مضمون و هم در شكل مبارزه سياسي با اصلاحطلبان مشروطهخواه تفاوت داشتند. آرمان آنها فيصله دادن جنگ طبقاتي با لغو مالكيت خصوصي بود و در شيوه مبارزه نيز همانند انقلابيون اروپايي و به ويژه روسي، از به كار بردن روشهاي افراطي و حتي ترور سياسي اكراهي نداشتند. ويژگي مهم ديگر آنها ادعاي تطبيق اصول سوسياليسم با اسلام بود كه داستاني هنوز پايان نيافته دارد.
حيدرخان معروف به حيدرعمواوغلي در شعبههاي ايراني اجتماعيون عاميون همزمان با نهضت مشروطه فعاليت ميكرد و ظاهرا رياست حوزه تهران را به عهده داشت. اين حوزه داراي «كميته مجري» و «هيات مدهشه» (گروه ترور) بود. دسته فداييهاي قفقاز و آذربايجاني كه به تهران آمده بودند هيات ترور را برپا ساخته بودند. حيدرخان در سرگذشت شخصي خود خاطرنشان ميسازد كه پس از تاسيس مجلس شوراي ملي در سال 1324ق وي با چند تن از وكلايي كه با اجتماعيون عاميون مسلمان قفقاز رابطه داشتند همكاري ميكرده است. حاج ميرزا ابراهيم آقا و سيدحسن تقيزاده از جمله اين نمايندگان بودند. حيدرخان در خاطرات خود اذعان دارد كه تصميم بر ترور ميرزاعلياصغرخان اتابك در حوزه اجتماعيون عاميون تهران گرفته شده بود.(4) «در كميته تهران كه حيدرخان سازماندهي كرده بود، روحانيوني چون سيدجمال واعظ و ملكالمتكلمين سرشناس بودند.»(5)
ميرزا محمدخان ملك المتكلمين
در مرامنامه يكي از نخستين جمعيتهاي اجتماعيون عاميون به نام «شعبه ايراني جمعيت مجاهدين» كه در سال 1325ق (1907) به تصويب كميته مركزي جمعيت در مشهد رسيده، چنين آمده است: «دفاع از شرف ملت و محافظت وطن مقدس و محو ظلم فريضه هر فردي است و اين نيز به مقتضاي زمان از طريق مجلس ملي و مشروطيت و بسط عدالت و اجراي مساوات ممكن خواهد بود.» جمعيت اعتماد خود را به مجلس ملي اعلام ميدارد. اما در عينحال «هيات وزرا» را قابل اعتماد نميداند و به ملت هشدار ميدهد كه مثل سابق ساكت ننشينند. بخشي از مفاد اين مرامنامه خواستههاي آزاديخواهانه و دموكراتيك ناظر بر آزاديهاي سياسي، آزادي بيان و قلم و حق راي عمومي و مساوي است و اينكه انتخابات ملي بايد برحسب جمعيت و نه طبقات استوار شود. اما بخشي ديگر بيانكننده خواستههاي راديكالتر اجتماعي – سياسي است مانند تقسيم اراضي، ماليات بر ثروت، حق اعتصاب كارگران و محدود كردن ساعات كار. البته اينها به طور «تقريب» مرام جمعيت را ميسازند و مرامنامه تاكيد دارد كه در آينده برحسب اقتضاي زمان و موقعيكه ملت ايران بيدار شد مواد چندي بر آن افزوده خواهد شد.» به تعبير فريدون آدميت، اين سخن حاكي از آن است كه «مرام اعلام شده، آرمان جمعيت نيست؛ در وضع حاضر به آن حد تقريب اكتفا رفته است.»(6) به سخن ديگر، آنچه در مرامنامه جمعيت اجتماعيون عاميون آمده برنامهاي حداقلي و مقتضي شرايط تاريخي خاص ايران است كه در مرحله ماقبل سرمايهداري يا فئودالي بهسر ميبرد. با پيشرفت تاريخي و «بيدار شدن ملت ايران» است كه ميتوان آرمانهاي خاص سوسياليستي را در دستوركار قرار داد.
مهمترين ويژگي برنامه اقتصادي اجتماعيون عاميون و بهطور كلي سوسياليستهاي ايراني، تاكيد بر موضوع اصلاحات ارضي بود. براساس تحقيقات «بلوا» مورخ اتحاد شوروي، در آذرماه سال 1285 خ نمايندگان فرقه اجتماعيون عاميون از باكو به تبريز آمدند و يك طرح راديكال براي اصلاحات ارضي به نفع تودههاي وسيع دهقاني به انجمني ايالتي (انجمن ملي) ارائه كردند، اما انجمن ملي با اين طرح مخالفت كرد. علت اين مخالفت به عقيده مورخ ماركسيست شوروي، «تركيب اجتماعي مرفه، شامل نمايندگان بورژوازي تجاري بزرگ، روحانيت عاليمقام و اربابان زميندار» انجمن ايالتي بود. اعضاي اين انجمن كه «از مردم بيگانه بودند از آغاز شدن مبارزه ضدفئودالي وحشت داشتند و اين برنامه اصلاحي به نظر آنها چپگرايانه ميآمد».(7) البته بايد توجه داشت كه اصلاح نظام مالكيت ارضي الزاما به معني اجراي برنامههاي سوسياليستي مبتني بر نفي مالكيت خصوصي نيست. اصلاحات مجلس اول در اين خصوص به ويژه لغو تيولداري از اقدامات مهم مشروطهخواهان بود كه به تعبيري حكايت از «پايان دوران قرون وسطايي داشت».(8) اصلاحاتي از اين دست در واقع در جهت تثبيت حقوق مالكيت خصوصي بود، حال آنكه هدف نهايي سوسياليستهاي انقلابي روي نفي چنين مالكيتي و جايگزين ساختن آن با مالكيت جمعي تاكيد داشت.
نويسندهاي با امضاي ع.ا.د كه به عقيده فريدون آدميت كسي جز علياكبر دهخدا نيست، موضوع الغاي نظام «ارباب و رعيت» را طي سلسله مقالاتي در روزنامه صوراسرافيل (1325ق) مطرح ساخت. نويسنده اين مقالات كه آشكارا مجذوب انديشههاي متفكران سوسيال دموكراسي از جمله «ژانژورس» رهبر سوسياليستهاي فرانسه است ميگويد: اگر اصلاحات اساسي و ريشهدار در نظام مالكيت ارضي صورت نگيرد، شورش و انقلاب در آينده اجتنابناپذير خواهد بود. «براي او فروش املاك خالصه مطرح نيست، بلكه املاك ديواني را بايستي بدون چون و چرا به رايگان به برزگران واگذارد و در مورد املاك شخصي «فروش اجباري» آنها را لازم ميشمارد. اين هم از روي ناچاري و به ضرورت سياسي است، ورنه اعتقاد باطنياش اين است كه دستگاه ارباب و رعيتي را يكسره براندازند و املاك خصوصي را به طبقه دهقان منتقل سازند»(9) نويسنده صوراسرافيل همانند همه سوسياليستها مشكل اصلي را در توزيع ثروت ميداند و فقر را كه منشا بدبختي و اغلب فسادهاي اخلاقي است «در بياعتدالي در تقسيم ثروتهاي دنيا» تصور ميكند. او به حركت جبري تاريخ معتقد است و اينكه پيشامدهاي همه ملل مختلف دنيا شبيه به يكديگر و تقريبا همه از روي يك نسخه اصلي كپي ميشود. او «انقلابات قراء و قصبات رشت» را شاهدي بر درستي نظريات ژانژورس، رييس «آدمپرستهاي دنيا» (سوسياليستها) معرفي ميكند و تاكيد ميورزد كه «پايه اين حرفها بر هوا نيست و به زودي همه اين خيالات آدم آزادكن در ايران از اولين مسلميات قانوني است.» (10)
نويسنده با توجه به اوضاع و احوال ايران آن روز توصيه ميكند كه براي جلوگيري از انقلاب دهقاني كه موجب «اغتشاش موقتي» ميشود اصلاح نظام «ارباب و رعيتي» تنها راهحل است، يعني «خريدن ملك از ارباب و فروختن آن به رعيت». تدبيري كه او در اين خصوص ميانديشد، ايجاد «بانك زراعي ملي» است كه نقل و انتقال املاك بايد از طريق آن صورت گيرد. اگر اين راهحل اصلاحي انجام نشود، انقلاب دهقانان اجتنابناپذير است. نويسنده سوسياليست صوراسرافيل، برحسب ايدئولوژي خود، اصلاحات سياسي و ترويج «قانون» را در گرو بهبود وضعيت رعايا كه عمده اهالي مملكت را تشكيل ميدهند ميداند. به عبارت ديگر، مشروطه يا حكومت قانون براي وي در درجه اول مستلزم سلب مالكيت از اربابان و صاحب زمين كردن رعيتها است. هدف نهايي وي در واقع امر حكومت قانون به آن شكلي كه در اروپاي مدرن شكل گرفته نيست، زيرا اين «قانون در ضمن هزاران فوايد عامالمنفعه، بلاشك تسلط اغنيا، عبوديت فقرا و اجتماع اموال هيات (جامعه) را در مراكز معين محافظت كرده، آقايي يك قسمت و بندگي قسمت ديگر (مردم) را ابدي ميكند» (11) دقايق قوانين اقتصادي، مالي و بانكي در جوامع مدرن اروپايي طوري است كه سرمايههاي كوچك جذب سرمايههاي بزرگ ميشوند و «اموال و انفس فقرا به تمالك» توانگران در ميآيد. ادامه اين وضع به پيدايش «سرمايهداران و ملاكين خطرناك» در جامعه ميانجامد به طوري كه «يك نفر به خريداري هزاران قريه و صدها شهر و بلكه يك مملكت قادر شده و رقيت افراد اهالي آن را بيهيچ عايقي مطالبه ميكند». اين حد از تسلط و تمركز «سرمايهداران حاضر اروپاي متمدن» در تاريخ گذشته بيسابقه است. (12) بنابراين، اروپاي سرمايهداران نه تنها الگوي آرماني براي نويسنده ما نيست، بلكه نمايانگر يك مرحله تاريخي از تحول جوامع بشري است كه حتيالامكان بايد از آن اجتناب كرد. كار اصلاحات اجتماعي يا دقيقتر بگوييم اجتماعي كردن ابزار توليد، با شكل گرفتن سرمايهداران بزرگ دشوارتر ميشود.
پس بهتر است به جاي رفتن به دنبال برقراري حكومت قانون «و تصفيه مسائل سياسي» كه نهايتا سلطه اغنيا را به وجه شديدتري برقرار خواهد كرد، درصدد «اصلاح امور اجتماعيه خود» باشيم.
راديكاليسم در انديشه، ناگزير به افراطيگري در عمل ميانجامد. اجتماعيون عاميون و ديگر گروههاي انقلابي چپگرا هسته مركزي عناصر افراطي را در آغاز نهضت مشروطه و مجلس اول تشكيل ميدادند. به عقيده فريدون آدميت، هويت جبهه افراطيون عبارت بود از: «دسته انقلابي با مرام سوسيال دموكراسي روسي، به علاوه گروه اجتماعيون عاميون، به علاوه چند انجمن، به علاوه عناصر مجاهد و فدايي قفقازي و آذربايجاني، به علاوه منفرديني با همكاري محدود.»(13) حيدرخان در زندگينامه خود به يك «حوزه» هفت نفري تحت رهبري خود اشاره ميكند كه از يكسو با حزب سوسيال دموكرات كارگري روسيه ارتباط داشت و از سوي ديگر با تشكيلات ايراني تازهتاسيس اجتماعيون عاميون از جمله برخي وكلاي مجلس. (14) حيدرخان از ماركسيستهاي انقلابي تمامعيار و از مروجان عمليات تروريستي با ابزار مدرن در ايران بود. همانگونه كه پيش از اين اشاره شد فرقههاي اجتماعيون عاميون در تهران و نواحي شمالي كشور مشغول فعاليت بودند و ظاهرا حيدرخان رابط و هماهنگكننده آنها به شمار ميرفت و در ضمن مسووليت رهبري شعبه تهران را به عهده داشت. از ميان نمايندگان مجلس اول سه نفر از فراكسيون اقليت، يعني سيدحسن تقيزاده، ميرزا ابراهيم آقا تبريزي و ميرزا ابوالحسن خان معاضدالسلطنه، به تعيين جزو فرقه اجتماعيون عاميون بودند. دو خطيب معروف نهضت مشروطه (سيد جمالالدين اصفهاني و ملكالمتكلمين معروف به حاجيملك) و از روزنامهنويسان سه نفر (ميرزا جهانگيرخان صوراسرافيل، محمدرضا مساوات و عبدالرحيم خلخالي از روزنامه مساوات) در حوزه اجتماعيون بودند. به تصريح حيدرخان، سرجوخه «تروريست» كه «هيات مدهشه» را ميساخت زير فرمان او فعاليت ميكردند. علاوهبر اين، «قومته مركزي» اجتماعيون بادكوبه، به هنگام ضرورت به ياري رفقاي ايراني ميشتافت و گروههايي از «فداييان پاك اعتقاد» را به ايران گسيل ميداشت.(15)
علياكبر دهخدا
جبهه افراطيون به رغم آنكه پايگاه چنداني در ميان مردم نداشت اما در جريانهاي سياسي بسيار تاثيرگذار بود.
البته اين تاثيرگذاري ابزاري جز افراطيگري و خشونت كلامي و فيزيكي (ترور) نداشت. مشروطيت و مجلس اول با تدبير سياسي، بدون خشونت و به طور مسالمتآميز شكل گرفت. در آن ايام نوشتند، «تاكنون در ايران بلوا به اين معقولي و نجابت نكرده بودند.» اما نهضت جفت ناقصي هم داشت كه «مردم را به برادركشي و خشونت دعوت ميكرد. نخستين اعلاميه «فرقه اجتماعيون عاميون ايراني» پس از فروپاشي رژيم قديم در ايران اولين فراخوان به ضديت با حكومتهاي وقت بود كه به اشكال گوناگون تا سقوط حكومت اتحاد شوروي تداوم يافت. دعوت «انتباهنامه» در آن ايام مهر و همبستگي، جشن و چراغاني سراسري آن بود كه: اي فقراي ايران، اي فقراي كاسب ايران جمع شويد؟ اتحاد نموده اجتماع بكنيد... خودتان را از دست اين حاكمان لامذهب، بيدين... خلاص كنيد... در تبريز هر روز پنج نفر از گرسنگي هلاك ميشوند... مگر نميبينيد هر هفته از عراق بارهاي شراب بار نموده به رشت ميبرند... اي ملت ايران امامحسين شهيد براي نجات دادن شما امت بيعار... جان مبارك خود را نثار كرد... بر ريشه اين بدتر از مرتدان كربلا تيشه بزنيد... شما حاكمان نوكر رعيت هستيد... نارنجك و بمب ما را ميگوييد دروغ است. نه به زودي ميبينيد چطور بدن كثيف شما را ميسوزانيم.»(16) نكات تكاندهندهاي در اين اعلاميه اجتماعيون عاميون وجود دارد كه شايد مهمترين آنها دعوت به جنگ طبقاتي، خشونت و ترور با تكيه بر حساسيتها و اعتقادات ديني عامه مردم است. ابزاري كردن دين براي مقاصد سياسي و حتي تروريستي به شكل مدرن آن از بدعتهاي سياسي خطرناكي بود كه اجتماعيون (سوسياليستها) قاعدتا غيرمعتقد يا حداقل بيتفاوت به دين، بنياد گذاشتند. تهديد به ترور را عناصر وابسته به «هيات مدهشه» حيدرخان در كمتر از يك سال پس از تشكيل مجلس مشروطه عملي ساختند و امينالسلطان را كه در صدد آشتي دادن اختلافات ميان شاه و مجلس بود به قتل رساندند.
ترور فيزيكي نيز يكي از نتايج نهايي انديشههاي افراطي بود كه از طريق مطبوعات، سخنرانيها در انجمنهاي متعدد و حتي در خود مجلس تبليغ ميشد. افراطيون با نشر شبنامههاي آميخته به تهديد و پرخاشگري، رييس مجلس و رييس دولت را تهديد به قتل ميكردند.
در فضاي رعب و وحشتي كه ايجاد شده بود هر يك از وكلاي مجلس كه مخالف افراطيون سخني ميگفت تهديد به ضرب و قتل ميشد و نمايندگان با ترس و اضطراب به مجلس رفتوآمد ميكردند. اكثريت مجلس براي حفظ مشروطيت در صدد مقابله با جبهه افراطي بودند اما توان لازم را براي اين كار نداشتند. مجلس اول مشروطه كه در پي ماموريت اصلي خود يعني محدود كردن قدرت استبدادي سلطنت و برقراري حكومت قانون بود اينك معضل ديگري در برابر خود ميديد كه اساس مشروطيت را از جبهه ديگري تهديد ميكرد. افراطيون آتشبيار معركه مشروطهستيزان مستبدي بودند كه دور سلطان خامانديش و بياعتماد به نهضت اصلاحي را گرفته و هر آن او را به برانداختن اساس مشروطه ترغيب ميكردند. «جبهه افراطيون نه خدمتي به آزادي و دموكراتيسم كرد، نه بصيرت و خرد سياسي داشت كه در سير حوادث روش منطقي پيش گيرد، به همين سبب در مجلس ملي و جامعه آزاديخواه از منزلت و اعتبار سياسي برخوردار نبود. سهم افراطيون به كتاب مشروطيت خشونت عريان بود، عاملي كه در حد خود در انهدام مجلس مسووليت داشت.»(17)
عمر مجلس اول مشروط به دو سال نرسيده و محمدعلي شاه با به توپ بستن بهارستان در اواخر بهار 1287 خ به آن پايان داد. استبداد صغير با تعقيب، آزار و كشتار مشروطهخواهان توام شد. افراطيون كه سهم عمدهاي در تحريك مستبدين و ايجاد فضاي خشونتآميز داشتند هزينه سنگيني براي اقدامات خود پرداختند. ميرزا جهانگيرخان صوراسرافيل و ملكالمتكلمين اعدام شدند. سيدجمالالدين واعظ در بروجرد كشته شد و عدهاي ديگر به سفارتخانههاي خارجي پناه برده يا متواري شدند. تعطيلي مشروطيت بيش از يك سال دوام نياورد و در تابستان 1288 خ مشروطه خواهان تهران را فتح كردند و طبق اقدامي مشابه مستبدان، برخي از شاخصترين مخالفان خود از جمله شيخ فضلا... نوري را اعدام كردند. شاه كه به سفارت روسيه پناه برده بود از سلطنت خلع شد و پسر صغير وي احمدميرزا جاي او را گرفت. مجلس دوم مشروطه در پاييز همان سال تشكيل گرديد.
با تشكيل مجلس دوم تعدادي از وابستگان به اجتماعيون عاميون حزب جديدي را تحت عنوان فرقه دموكرات ايران با همان ايدئولوژي سوسيال دموكراسي بنا كردند. برخي اعضاي سرشناس كميته مركزي اين حزب عبارت بودند از: حيدرخان، محمد امين رسولزاده، سيدحسن تقيزاده، سليمان ميرزا اسكندري، سيد محمدرضا مساوات، ميرزا محمودخان «محمود محمود بعدي». رياست كميته مركزي با ميرزا محمود بود و سيدحسن تقيزاده رييس فرقه در مجلس بود كه پس از جريان قتل سيد عبدا... بهبهاني و عزيمت تقيزاده به خارج از كشور، اين مسووليت به عهده سليمان ميرزا اسكندري گذاشته شد.(18) گرچه برخي اعضاي معتدل مجلس مانند حسينقلي خان نواب در فراكسيون فرقه دموكرات بودند اما با وجود افرادي مانند حيدرخان و رسولزاده در ارگان رهبري واضح است كه فرقه داراي ايدئولوژي سوسياليستي بود اما بنا به ملاحظات اجتماعي و سياسي كمتر آن را آشكار ميساخت. موضع اجتماعي – سياسي فرقه دموكرات كه بر ستيز طبقاتي تاكيد داشت موجبات نگراني و هراس مالكان، روحانيون و سياستمداران معتدل را فراهم آورده بود. از اينرو اينها فرقه اعتداليون اجتماعيون را براي مقابله با افراطيون فرقه دموكرات تاسيس كردند كه اكثريت نمايندگان مجلس دوم را تشكيل ميداد. فرقه دموكرات نه تنها به لحاظ ايدئولوژيك با اجتماعيون عاميون سابق تفاوت چنداني نداشت بلكه به جهت مبارزات سياسي نيز بسيار شبيه آن بود. اين فرقه يكي از عوامل تزلزل سياسي و سقوط پي در پي حكومتها در دوره مجلس دوم بود و براي رسيدن به اهداف سياسي و حتي گروهي و شخصي از ترور مخالفان ابايي نداشت. ترور ميرزا حسن خان امينالملك از عاملان موثر فرقه اعتدالي به دست مجاهدان حيدرخاني صورت گرفت. به دنبال اين قتل اعتداليون از طريق سيد بهبهاني حكم تكفير و اخراج رييس فرقه دموكرات در مجلس (تقيزاده) را از مرجع تشيع نجف يعني آخوند خراساني گرفتند. ادامه اين ماجرا نهايتا به ترور سيدعبدا... بهبهاني توسط عوامل ترور حيدرخان انجاميد. عوامل جبهه اعتدالي به انتقام جويي برخاسته و تعدادي از منسوبين بين تقيزاده و حيدرخان را به قتل رساندند(19). واضح است كه اينگونه اقدامات نميتوانست به تحكيم پارلمانتارسيم و مشروطيت كمك كند و صرفا در خدمت بي اعتبار كردن انديشهها و نهادهاي تجددطلبانه بود.
محمد امين رسولزاده يكي از بنيانگذاران فرقه دموكرات و مهمترين نظريهپرداز آن به شمار ميرفت. او كه مقدمه مرامنامه فرقه دمومكرات را نوشته مدتي هم سردبيري روزنامه «ايراننو» را به عهده داشت. او در رسالهاي تحت عنوان «تنقيد فرقه اعتداليون يا اجتماعيون اعتداليون» در واقع انديشههاي اجتماعي سياسي خود را بيان كرده است. او به سوسياليسم به معناي ماركسيستي كلمه اعتقاد دارد يعني بر اين راي است كه تحول تاريخي جوامع را با پيدايش مالكيت و جنگ طبقاتي ميتوان توضيح داد. «منطق آهنين» تحولات تاريخي اجتنابناپذير است و نهايتا به جنگ ميان كاپيتاليسم و سوسياليسم ميانجامد. از نظر وي جنگ آشتيناپذيري ميان طبقه «كارده» (كارفرما يا سرمايهدار) و كاركن در جريان است و هيچ ائتلافي ميان آنها قابل تصور نيست. او با استناد به علم «ايكونومي پليتيك» (اقتصاد سياسي) نظريه ماركس توضيح ميدهد كه چگونه با تمركز سرمايه در بنگاههاي بزرگ و از بين رفتن توليدكنندگان كوچك بيكاري گسترده به وجود ميآيد. «عقيده سوسياليستها است كه در سايه همين مركزيت سرمايه، و ازدياد فقر عمومي- كار به جايي خواهد رسيد كه به يك تعطيل عمومي و يا به ترتيب ديگر كارگران را ممكن خواهد شد كه آلات استحصاليه را از دست سرمايهداران خارج و مال عموم بنمايد و به اين نحو مالكيت شخصي كه در نظر سوسياليستها علت تمام اين نامساعدتهاي كونيه ميباشد- از ميان برداشته ميشود و انسانيت كه يك قسمتش از فراواني و ديگر حصهاش از فقر و تنگدستي در هلاكاند- آزاد شده اجتماعيت يعني سوسياليسم بر پا ميشود و سعادت عمومي شامل احوال عموم اولاد بشر ميگردد». به عقيده رسولزاده، سوسياليستها علاوه بر مساوات سياسي، به دنبال مساوات اقتصادي و اجتماعي نيز هستند و اساس مبناي سوسياليسم چيزي جز مساوات اقتصادي نيست.
البته ظاهرا وي به جهش از فئواليسم به سوسياليسم اعتقاد ندارد و ميگويد» «براي اينكه زمينه مستعدي براي تبليغات مقاصد سوسياليستي مهيا شود حاكميت اصول سرمايهداري از ملزومات به شمار ميرود». در جامعهاي كه «سرمايهداري نداريم، پروليتاري هم نيست و در فكر حاكميت يك صنف غير موجود افتادن هم غيرممكن است». در اين حالت «سوسياليسم يك خيالي است بي حقيقت».(20)
سيد حسن تقيزاده - حسينقلي نواب
جالب است كه رسولزاده به پايبندي فرقه دموكرات به «حقوق اكثريت» و «پارلمانتاريسم» تاكيد ميكند و اينكه دين و مذهب را بايد به كلي از «سياسيات» خارج دانست. اما در عمل ميبينيم كه فعالان فرقه دموكرات هم مانند پيشينيان سوسيال دموكرات خود، ترديدي در به كار گرفتن شيوههاي غير دموكراتيك و حتي ترور فيزيكي ندارند. آنها همانند اجتماعيون عاميون، براي پيش بردن تبليغات ايدئولوژي خود از گفتار به ظاهر ديني سود ميجويند. اجتماعيون عاميون در اعلاميهاي به تاريخ 24 مرداد 1285خ يعني ده روز پس از صدور فرمان تشكيل مجلس، خود را «مجاهدين اسلام در راه خدا» معرفي ميكنند و فرقه خود را فرقه مجاهدين مينامند».(21) نويسنده راديكال روزنامه صور اسرافيل (ع.ا.د.) كه به شدت تحت تاثير انديشههاي سوسيال دموكراسي است ادعا ميكند كه «اصول فقير پرست» اسلام بيش از ساير اديان با «اصول سوسياليسم» مطابقت دارد.(22) همين مضمون را نزد طرفداران فرقه دموكرات نيز ميبينيم كه در پي توجيه شرعي مسلك خود هستند.(23)
آن گروه از مبارزان سياسي عصر مشروطه كه مجذوب انديشههاي سوسياليستي شدند هيچگاه نتوانستند در عملكرد سياسي به تحكيم مباني نظام مشروطه و حكومت قانون كمك كنند. نهضت مشروطه يك جريان سياسي اصلاحطلبانه بود كه در راس آن بزرگان روحانيت، سياستمداران دنيا ديده، ملاكها و تجار روشن انديش قرار داشتند و طبيعتا چنين تركيبي نميتوانست انقلابي باشد. آنها مخالف استبداد و خواهان حكومت مبتني بر نظم و قانون بودند و براي اين منظور مسير اصلاحات تدريجي را توصيه ميكردند. پيشرفت چنين نهضتي بدون ترديد مستلزم رفع بدگماني از سلطان مستبد و قانع كردن درباريان فرصتطلبي بود كه منافع خود را در تضاد با اصلاحات ميديدند. ايدئولوژي سوسياليستي كه خواهان الغاي مالكيت خصوصي و مروج ستيز طبقاتي بود تنها ميتوانست در مرحله مبارزه با استبداد به صورت تاكتيكي با نهضت همراهي كند وگرنه در اهداف استراتژيك با آن تضاد آشكار داشت. چپگرايان ايراني در حساسترين مرحله نهضت يعني تثبيت و تحكيم نهادهاي مشروطه نه تنها با نهضت همراهي نكردند بلكه با گفتار و كردار افراطي خود كه حتي ميتوانست به صورت ترور فيزيكي مخالفان باشد عملا به بحرانهاي سياسي دامن زدند و موجبات تزلزل در اركان مشروطيت را فراهم آوردند.
يادداشتها
1 - آدميت، فريدون (1355)، ايدئولوژي نهضت مشروطيت ايران، انتشارات پيام، ص 270.
2 - آدميت، فريدون (1354)، فكر دموكراسي اجتماعي در نهضت مشروطيت ايران، انتشارات پيام، ص 13.
3 - منبع شماره 2، صص 19-17
4 - همان، ص 19
5 - شاكري، خسرو (1384)، پيشينههاي اقتصادي- اجتماعي جنبش مشروطيت و انكشاف سوسيال دموكراسي، نشر اختران، ص 203.
6 - آدميت، منبع شماره 2، ص 46.
7 - شاكري، همان اثر، صص 9-188
8 - لمتون، آن (1345)، مالك و زارع درايران، ترجمه منوچهر اميري، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ص 332.
9 - آدميت، منبع شماره 1، ص 274.
10 - همان، ص 275.
11 - همان، ص 278.
12 - همان، ص 279.
13 - آدميت، فريدون (بي تاريخ)، مجلس اول و بحران آزادي، ايدئولوژي نهضت مشروطيت ايران جلد دوم، انتشارات روشنگران، ص 107.
14 - سرگذشت شخصي حيدرخان، مجله يادگار، سال سوم، شماره 5، ص 70، به نقل از آدميت، منبع شماره 13، ص 108.
15 - آدميت، منبع شماره 13، ص 109.
16 - ميرزا صالح، غلامحسين (1384)، مذاكرات مجلس اول، توسعه سياسي ايران در ورطه سياست بينالملل، انتشارات مازيار، ص 41.
17 - آدميت، منبع شماره 13، ص 148.
18 - همان، ص 136.
19 - همان، صص 7-145.
20 - آدميت، منبع شماره 1، صص 2-290.
21 - شاكري، همان اثر، صص 5-214.
22 - آدميت، منبع شماره 1، ص 281.
23 - همان، ص 306
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen